کامنت یادت نره
خب بریم😆
اولین روزی بود که به سئول اومده بودم خیلی شوق داشتم فردا قرار بود به فن ساین بی تی اس برم(راستی تو یه دختری به اسم ارا) ساعت پنج صبح تازه خوابیدم ساعت 12 بلند شدم و رفتم حمام خودمو خوشگل کردم وقتی داشتم میرفتم احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه برای همین زود رفتم داخل تاکسی وقتی به فن ساین رسیدم خیلی شلوغ بود با خودم گفتم فک کنم تا شبم نرسم...
( اجیا هیچ وقت الکی رمان ننویسین مثل من تو بقیش می مونین الان خودم نمیدونم چی بنویسم) 😶
داشتم میرفتم سمت کوک کعه دیدم یه برگه در اورد و روش یه شماره نوشت و داد دستم بعد گف بهت زنگ میزنم خیلی شوکه شده بودم و خوشحال بودم (راسی تو بایست کوکه) بعد رفتم خونه افتادم سر تخت که خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم گوشیم زنگ خورده فک کردم کوکه ولی مامانم بود بعد یهو کوک زنگ زد جواب دادم که دیدم کل عضا تا سر اومدن تو دوربین یهو خندم گرفت کوک گف چیز خنده داری دیدی گفتم اره همین که تا سر اومدین تو دوربین دیدم کم کم دارن میرن عقب که جیمین گف تو میتونی فردا بیای خونه ی ما من شاخ دراوردم گفتم باشه ولی که کوک گف ولی نداری ادرس رو پیوی میگم
داشتم میرفتم سمت خونه بی تی اس خیلی خوشحال بودم تا رسیدن در زدم یهو در باز شد همجا تاریک بود یهو لامپ روشن شد اهنگ تولد تولد رو گذاشتن حواسم نبود که دیدم کوک با یه کیک داره میاد تو صورتم تا به خودم اومدم دیدم کل صورتم کیک ازشون پرسیدم کجا صورتم رو بشوره شوگا نشونم داد وقتی برگشتم روی میز یه برف شادی دیدم برف شادی رو برداشتم و لامپ هارو خاموش کردم پاشیدم تو صورت کوک بعد لامپ رو روشن کردم کوک شبیه برف شده بود همه عضا تو تعجب بودن وقتی نشستیم از جین پرسیدم شما از کجا میدونستید امروز تولد منه که یهو کوک گف
بد جا کات کردم ببخشید 😆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)