
سلام اجیا من تازه وارد تست چی شدم
اولین روزی بود که از بوسان به سئول اومده بودم فردا باید میرفتم برای کار ( راستی اسم تو اران هست و بعد از مردن خواهرت پدرت همه چی رو گردن تو میدونست) تو این دو ماه فقط بی تی اس ارومم میکرد خیلی خسته شدم از خودم متنفرم کاش میشد یه طوری جبران کنم تو همین فکر بودم که یهو خوابم برد ( فردا) داشتم میرفتم سمت یه فروشگاه خیلی بزرگ وقتی بهشون گفتم اونا قبول کردن من فروشنده سوم باشم وقتی داشتم میرفتم خونه
خونه یکی با موتور محکم بهم زد خیلی درد داشت ولی تا کلا رو از سرش در اورد داشتم از تعجب میمردم اون کوک بی تی اس بود نمیدونم چرا دنبالش میکردن برای همین رفتم زنگ خطر رو زدم که اونا فک کردن پلیسه و فرار کردن کوک خیلی اسیب دیده بود برای همین اون ادرس خوابگاهشون رو داد و من بردمش اونجا وقتی درو باز کردن کل عضا تعجب زده داشتن نگاه میکردن که نامجون گفت ای پسره کله خراب بیا بریم تو ببینم جیمین هم به من گفت بیام تو که ببینم برای کوک چه اتفاقی افتاده من هنوز حرفم تموم نشده بود که ته ته دستم رو گرفت و محکم انداخت روی مبل که گفت چیکار کوک کردی بگو خیلی عصبانی بود که جیمین بردش داخل اتاق و بعد از چند دقیقه برگشتن جیمین بهم گف چه بلایی سر کوک اومده منم همه ی ماجرا رو گفتم که ته ته معذرت خواهی کرد برای همین جین گف حالا که تو کوک رو نجات دادی منم همتون رو دعوت میکنم یه شام خوشمزه جین داشت شام درست میکرد که کوک اومد بیرون و نشست گیم بازی کردن که نامجون گفت هی تو باید استراحت کنی نه گیم بازی جیمین گف حالا که اینطور شد همه باید گیم مسابقه بدیم
گیم بازی جیمین گف حالا که اینطور شد همه باید گیم مسابقه بدیم من داخل گیم خیلی خوب بودم اخرین نفر منو کوک بودیم که من از کوک بردم وقتی سر شام بودیم کوک بهم گفت دستت چیشده منم گفتم هیچی کوک نمیدونس که بابام داخل خونه منو زیاد میزنه وقتی یه نگاه به ساعت کردم شکه شدم بابام گفته بود قبل از 10 باید خونه باشم ولی الان 11 بود منم زود خداحافظی کردمو رفتم شانس اوردم بابام هنوز سر کار بود من شام درست کردم گذاشتم سر میز و رفتم تو اتاقم ( راسی تو بچه بودی مامانت رو از دست دادی) پنج دقیقه بعد بابام اومد من دوس داشتم ایدل بشم ولی باید پول داشتم که خونه اجاره کنم بابام یهو اومد تو اتاقم و گف از فردا تا 2 روز دیگه خونه نیام دلیل این کارشو نفهمیدم ولی وسایلمو جمع کردم رفتم بیرون
کردم رفتم بیرون ساعت 12 شب بود جایی رو نداشتم برم پولم نداشتم رفتم رو یکی از صندلی های پارک نشستم که کوک زنگ زد و گف کیفم رو جا گذاشتم منم با چمدونم رفتم تا کیفم رو بگیرم وقتی رسیدم جین گف چرا چمدون بستی من گفتم داستانش طولانیه ته ته گف خب بیا تو برامون تعریف کن منم رفتمو همه چی رو براشون تعریف کردم میخواستم چمدونم رو بردارم برم که دیدم چمدونم نیس کوکم نیس گفتم کی چمدونم رو بر داشت دیدم همه عضا رو مبل خوابیدن گفتم اشکال نداره چمدونم برا خودتون من رفتم بای تا میخواستم برم دیدم در قفله داشتم از تعجب میمردم که جیمین گف تو جایی نمیری و امشب اینجا میخوابی پیش کوک منم گفتم اگر قرار باشه اینجا بخوابم پیش اون منحرف نمیخوابم که جین گف تو از کجا میدونی منحرفه منم گفتم....
برو بعد 😶
تمام میدونم خیلی بد شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی لطفا من واقعا دوست داشتم
منحرفش بکنی هاااا لطفا عاشقانه اونم😆😄😄😄❤❤♥️