ناظر کیوتم خواهش میکنم منتشر کن🥺🙏🏻♥️
(از زبان هاروکو)
بلاخره موقعیتی برایمان پیش آمد. بلاخره میتوانم با کمک شینچیرو سان این دو تا اب۲۲۲له را از سینگلی در بیاورم. نگاهم به شینچیرو افتاد، به سمتش قدم گذاشتم. با لحنی آروم و شیطنت آمیز گفتم:«میگم شینچیرو بیا یه نقشه برای این چهارتا بکشیم...به خدا فسیل شدم از بس این دوتا من۲۲۲گل سینگل بودن» شینچیرو آهی سرد کشید و لب زد:«منم از سینگلی مایکی و ایزانا خسته شدم...یه نفر نیست بیان آدمشون کنن» با لحنی کنجکاو پرسیدم:«برای چی آدمشون کنن؟» شینچیرو با آرامش پاسخ داد:«ایزانا پسر مغرور و حرف گوش نکنیه...مایکی هم پسر گش۳۳ اد و خن۳۳گولیه...من که نتونستم آدمشون کنم شاید هیتوها و آیری بتونن»سپس باشهای گفتم و مغازه را مرتب کردیم.
(از زبان آیری)
بلاخره به پارک کوچکی که همیشه به آن میروم رسیدم. دویدم و کنار درختی جیغی بلند کشیدم. در آن لحظه، از گوجه هم قرمز تر شده بودم. عحب وضعیت بدی بود، روی ایزانا سان افتاده بودم، تازه از بالا هم لباس نداشت. کمی با خود فکر کردم؛ سپس محکم با دستانم به سرم کوبیدم چون...
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
هیتوها چان عسیس دلم من بخش دوم پارت ۱۱ رو گذاشتم تو هنو اون یکی داستانت رو نزاشتی؛-؛!
میزارم امروز یا امشب
موی سیاه و چشمانی سبز و جثهای ریز بود،
چیفویوعههههه؟؟؟؟🥺عر
به خدا همینطوری نوشتم چیفویو نیست😂
اما بعدا میاد
یا ابلفضل تسبیحم کووووو
نمیدونم رو میز رو نگاه کن
چرا هی پارت به پارت هنتای هارو میسپاریم دست اونیکی
من دیشب خسته بودم گشا3دیم اومد وگرنه خودم مینوشتم😐🚬🚬
من پارت بعد مواخوام
باهوش...
من تو پارت قبل گفتم هیتوها میره خونه...
نه رستوراننننن
اس22کل منم پارت قبلش نوشتم میره خونه😐💔
تسلیت عرض مینمایم 🤝🏼🥲
🥲🤝