ناظر عزیز لطفا منتشر کن:) دیروز یه تست اطلاعات عمومی ساختم درباره تاریخ و اینا رد شد😐 -تابع قوانین تستچی.
مرینت:«صبح با حس وزش باد روی صورتم از خواب بیدار شدم..وقتی چشمامو باز کردم با دیدن پنجره ای که باز بود تو ناخود اگاهم فرود رفتم. دیشب پنجره رو نبسته بودم؟ توی ذهنم خاطره ای نداشتم که پنجره رو همینجوری باز گذاشته باشم پس مطمئن شدم که حتما خودش یه جورایی باز شده دیگه. از جام پا شدم و وقتی میخواستم پنجره رو ببندم با دیدن گربه ی پشت پنجره سه متر به عقب پریدم! وای گربه اینجا چیکار میکنه؟ گربه سیاه و سفید خوشگلی بود که با چشم های تیله ای سیاهش درحال نگاه کردنم بود..راستش یکم ترسیدم با نگاهش اما اروم بغلش کردم و زیر گلوش رو نگاه کردم..برچسب اسم نداشت. سرمو از پنجره بیرون بردم و آروم داد زدم:«این گربه ماااال کسیه؟.» کسی جوابی نداد و گربه که حس میکرد دارم بهش اهانت میکنم با پنجه هاش ضربه ای به دستم زد..پس از اون گربه خشن ها هم هست!! حالا چیکار کنم اینو؟ اروم روی زمین گذاشتمش و خم شدم و گفتم:«ببین گربه کوچولو {حدس میزدم پسر باید بوده باشه} من الان باید برم سرکار خب؟ یعنی نمیتونم تورو با خودم ببرم اونجا چون ورود حیوانات ممنوعه..برای همین باید یه مدتی توی خونه تنها باشی..امشبم میخوام برم بیرون یعنی کل امروز باید خونه باشی تا بتونم یه فکری به حالت کنم..» اروم سر تکون داد. انگار متوجه حرفام شده بود..سریع کارهامو کردم و لباس هامو هم عوض کردم. {دیگه کامل متوجه شدم این گربه مذکر هست!} گربه رو روی مبل گذاشتم و بهش گفتم:«میخوام وقتی از سرکار اومدم برات اسم انتخاب کنم البته فعلا! چون تو قرار نیست اینجا زندگی کنی چون من از پس خودمم بر نمیام چه برسه به یه موجود زنده دیگه..پس زیاد به اینجا عادت نکن.» عکس العملی بهم نشون نداد و فقط مشغول لیس زدن خودش شد. از خونه بیرون رفتم و در خونه رو محظ احتیاط قفل کردم. به پارکینگ رفتم و سوار ماشینم شدم.. *20 مین بعد* وارد شرکت شدم و روی میز خودم نشستم. درحال کشیدن طرح بودم که زویی به طرفم اومد و پاکتی رو به طرفم گرفت:«اینو اقای گابریل اگرست گفت که به شما بدم.» تشکر کردم و پاکت رو برداشتم. وقتی بازش کردم بلیط قطاری توی پاکت بود که نشون میداد باید تاریخ پنج دسامبر یعنی چهار روز دیگه به ایستگاه قطار برم. نسبتا وقت خوبی بود..وایستا ببینم اگر برم و این گربه همچنان توی خونم باشه چی؟ نمیشه که یه گربه رو همینجوری توی خونه تنها ول کنم. تصمیم گرفتم که امروز موقع ناهار گربه رو به دامپزشکی ببرم و از سلامتش مطمئن بشم و جایی برای زندگیش پیدا کنم..وقتی ساعت دوازده شد وسایلمو برداشتم و سریع سوار ماشینم شدم. فقط یک ساعت وقت داشتم و باید از این یک ساعت نهایت استفاده رو میکردم. وقتی خونه رسیدم و در خونه رو باز کردم با دیدن گربه ای که کنار تلویزیون بود و مشغول لیس زدن به دم و دستگاه تلویزیون بود متوجه شدم که این گربه تمام خونه رو لیس زده!!! سریع به طرفش رفتم و توی دستام گرفتمش. اول یکم ممانعت کرد ولی به زور سوار ماشینش کردم و به نزدیک ترین دامپزشکی محل زندگیم رفتم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک