5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Moon girl انتشار: 1 سال پیش 157 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
گاایز چطورید.....راستی میدونم همتوووووووووووووووون پیچ ᵛᵉʳᵒᶰᶤᶜᴬ♛ رو دارید....پس قبل داستانمون من ی توضیح بدم ک داستان منو ورونیکا کاملااااااااا در یک راستاس یادتونم نره داستان اونو بخونید:) بوس پس کلتون🥲💙بریم سراغ داستان
::با صدای در از خواب بلند شدم، دختری که دیروز ملاقاتش کردمو دیدمش که داره موهای بلندشو درست میکنه و رژ مشکیشو میزنه نگاهمو ازش گرفتم و به آینه کنار تختم دادم، خدای من موهام خیلی پف کرده بود از همین فکر خندم گرفت که چیز خنکی روی پام پرتاب شد اون دخرت ردامو پرت کرده بود بعد از گذشت چند ثانیه گفت:یم ساعت دیگه اولین کلاسمونه ، اگه جات بودم دیر نمیکردم ! و رفت. بلند شدمو موهامو شونه کردم بعد نگین هایی که اورده بودمو چسبوندمو ی آرایش کمرنگی کردم و ردامو پوشیدم، روی آستر ردام ی علامتی بود که شامل شیر، مار، گورکن و عقاب میشد که فکر کنم امل همون هاگوراتز بود. از اتاق خارج شدم و به طرف کلاسی که توی برنامه گفته بودن رفتم.
وارد کلاس شدم افراد زیادی نیومده بودن ک دیدم هم اتاقیم ردیف اول کنار دیوار نشسته و تکیه داده منم خیلی اروم رفتمو پشت سرش نشستم بعد از ده دیقه دو تا پسر وارد کلاس شدن از بغل دستیم ک دختر مو قرمزی بود پرسیدم:اون دو تا کین؟ ک در گوشم گفت:اون دوتا مورد اعتماد ترین دانش اومزای اسنیپ میگن پسرای ولدمورتن اون یکی تام ریدل و کناریش برادرش متیو ریدله. پرسیدم:ولدمورت کیه؟ ک گفت:سیاه ترین جادوگر دنیا گفتم:اها ک اون پسره ک اسمش تام بود شروع کرد به حرف زدن:امروز پرفسور اسنیپ مشغول کار دیگه ای بودن و ما به جای ایشون درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو پیش میبریم ، داوطلب داریم ؟ منم دستمو بردن بالا و بالا تر اخه بجز منو چند نفر دیگ کسی نبود ک اون مسره متیو انگشتشو سمتم گرفتو گفت:تو منم رفتم جلو ک پسر کناریش سمت هم اتاقیم کردو گفت:اندرسون بیا اینجا فهمیدم فامیلیه هم اتاقیم اندرسونه ولی اون اصن دستشو بالا نبرد خواستم چیزی بگم ک متیو دستشو گذاشت روی بینیش ک یعنی ساکت بعد هم اتاقیم گفت : یادم نمیاد داوطلب شده باشم تامم گفت : اینجا منم که تصمیم میگیرم خانم اندرسون ! راستی حال پدرت چطوره ؟ تونستم خشمو توی چشا و صورتش ببینم...بعد از چند دقیقه کلاسمون تموم شد رفتم دنبال هم اتاقیم تا حداقل اسمشو بپرسم:ببخشید گفت: چیه؟ گفتم : راستش ما با هم آشنا نشدیم ، من دارلا ام ، هم اتاقیت جواب داد: اندرسون ، مگان اندرسون گفتم : خوشبختم ، میدونی کلاس بعدیمون کیه ؟گفت : امروز دیگه کلاس نداریم ، میخوان بچه هارو ببرن هاگزمید ، رضایت نامه داری ؟ گفتم: آره دارم ک گفت:باشه و رفت ...
رفتم توی اتاقو لم دادم ک وارد اتاق شد رفت پشت پرده لباسشو عوض کردو کتابشو برداشتو رفت منم دفتر طراحیمو باز کردمو شروع کردم طراحی هم اتاقیمو کشیدن..قد بلند،،لاغر،،موهای خیلی بلند،،چشای مشکی،،رژ همیشه مشکی خیلی قیافه قشنگی داشت.. ک از پنجره دیدم اون پسره متیو تو محوطه هاگوارتزه و ب دیوار تکیه داده داره سیگ***ار میکشه نقاشیه مگانو ول کردمو ورقه جدید اوردم ژستش خوب بود شروع کردم ب کشیدن ک دیدم داره نگام میکنه سری از جلو پنجره رفتم اونورو و اروم برگشتم جلوی پنجره ک دیدم تک خندهای کردو رفت....
تو اتاق نشسته بودم ک فکرم رسید به کتابخونه ک دیدم مگان عصبانی کتابیو پرت کرد سطل و چند قدم برداشت و برشگت ولی دوباره پشیمون شدو رفت سمت در و خارج شد اروم رفت سمت سطل زباله کتابو برش داشتمو خوندم قشنگ بود درباره دختر پسری بود که برای رسیدن بهم از شهرشون فرار کردن ولی اخرش غم انگیز بود دختره میمیره و پسره افسردگی میگیره و با خیال دختره زندگی میکنه ب خودم اومدم دیدم ساعت۳ و ساعت ۴ باید ب سمت هاگزمید میرفتیم. وارد اتاق شدم مگان داشت نامهایو میخوند و بعد از چند ثانیه خارج شد از اتاق منم کتابو گذاشتم روی میز و رفتم اماده بشم...
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
گود بود . بیبی✨💚
تنکیوو گرلمم💕🐾
عی جان
مایل به آوردن بنده😔🤌🏻؟
چرا که نه بیبییییییی(::::::
به امید ریش دامبلدور در پارت چهار!😃
عی جانم یه حق ریش مرلین😀
عرررررر بمیرممممم
اون قسمتش که کنیم دیدش و خندید:)))))))😭♥️
پارت جدید کی میادذ؟🥺🤏
عررررر جیگرمیییی..به زودی بیبی🥺💙
اهااوک بیب تنک⛓️
عالیییی
تنکیووو💙🥺
عالی بود
تنکسسس(":
عالی مثل همیشه 😍
🥲🍪🥂💙🥺
عالی بود:)
پارت بعدی؟(
به زودیه زووودددد😅🥂
عالییههه بیب:)
مث مالای خودت😅🪐