(عشق بی انتها)پارت9

فردا صبح از زبان مرینت:.......

صبح از خواب پاشدم ورفتم دخترارو هم از خواب بیدار کردم ورفتیم باهم صبحونه خوردیمو لباس هامونو پوشیدیم تا پسرا بیان دنبالمون بریم برای جشن به مدرسه (بچه ها تومدرسه یه جشن گرقته شده واقای داماکلیسم گفته همه بایدبالباس مجلسی بیان)من یه پیرهن بلند زردبلند پوشیدم وموهامم بیشترشو باز گذاشتم ویه قسمتشو گوجه ای بستم ودوتا دست کش زرد بلند تا ارزنجم دستم کردم (همین عکسی که این بالا میبینید هم لباس مرینت هم مودل موهاش )

بعد از اماده شدن از اتاقم اومدم بیرون ورفتم توحال همه دخترا عالی شده بودن رزی:وای خواهر کوچولوی من چقدر خوشگل شده مث ماه شدی مرینت:مرسی رزی رزی: خواهش میکنم خواهر کوچولوی من ...بیب بیب (صدای بوق ماشین )مرینت:پسرااومدن خدافظ خواهرای خوبم دوستون دارم جودی:خواهری خیلی دوستت دارم مرینت:منم همینطور جودی😘 رزی وجودی:خوشبگذه خدافظ❤مرینت:خدافظ

اززبان ادرین:......

(بچه ها از اونجایی شروع میکنم که ادرین لباس پوشیده با پسرا میخواد بره دنبال مرینت اینا لباس ادرین هم عکس بالاست)ادرین:با پسرا راه افتادیم سمت خونه مرینت اینابعد از چند دقیقه رسیدیم اونجا وبوق زدم که بیان بعد از چند دقیقه اومدن وسوار شدن مرینت خیلی خوشگل شده بود😍مثل فرشته ها شده بود😇خیلی خیلی خیلی خوشگل شده بود

اززبان مرینت: وقتی میخواستم برم سوار ماشین بشم بهو چشمم به ادرین افتاد واقعا عالی شده بود😍ادرین:چیشده تاحالا ادم خوشتیپ ندیدی😌😎مرینت:خوشتیپ که دیدم ولی تاحالا ادمی به این زشتی ندیدم😂😎😏😌ادرین:اونوقت اسم اون شخص خوشتیپ چیه😃(ادرین درذهنش):میدونم مرینت شوخی کرده والکی میگه من زشتم ولی حتما الان میگه اون شخص خوشتیپ منم😎😃😄مرینت:خودم😎😏😌 ادرین:😑😢💔😭😵مرینت:تاتوباشی واسه من شاخ بازی درنیاری من خودم شاخم😎ادرین:چه شاخ بازی دراوردم😢💔مرینت:یه نگابهت کردم گفتی تاحالا خوشتیپ ندیدی من خودم خوشتیپم لوکا وکلویی:میشه این مسخره بازی هارو ول کنید مرینت بیاسوار شودیرشد 😬😡مرینت:نخیرمن با ماشین ادرین نمیام (داره نقش بازی میکنه اعصاب اونارو خوردکنه)ادرین:💔😑لوکا،کلویی،سابرینا،الیا،نینووبقیه:مرینتتتتتتتت😡😠😬 مرینت:باشه بابا داشتم شوخی میکردم (ورفت سوارشد) اززبان ادرین: بعد از یک ربع رسیدیم مدرسه من وبقیه پسرا پیدا شدیم من رفتم ودرماشین رو باز کردم وهمه پسرا اومدن ودوست د*خ*ت*ر*اشون رو از ماشین پیاد کردن تااینکه نوبت من رسید(بچه ها توجه کنید فیلیکس چون هنوز دوست د*خ*ت*ر نداره همینطوری رفت ولایلا وکاگامی هم تو خونه مرینت اینا نبودن)خوب خوب کجا بودیم اها:تا نوبت به من رسید رفتم دم ماشین ودستمو به طرف مرینت دراز کردم مرینتم دستمو گرفت واز ماشین پیادش کردم وبا هم رفتیم تو مدرسه

اززبان 💖B.R.N💖(نویسنده) (ازاین به بعد وقتی خودم که نویسنده هستم میخوام حرف بزنم اسم پروفایلم رو مینویسم):همه پسرا بادوست د*خ*ت*ر*ا*شون رفتن تو مدرسه چند دیقه از جسن گذشت تا نوبت به رقص رسید همه رفتن وسط ورقصیدن ولی مرینت ادرین فیلیکس ولایلا نه( بچه ها لایلا فقط تو خونه مرینت اینا نبود خودش تنها به مدرسه اومده بود)تا اینکه ادرین بلند شد ودستشو به سمت مرینت دراز کرد وازش خواست بااون برقصه مرینتم قبول کرد وباهم رفتنو رقصیدن لایلاهم داشت ازعصبانیت منفجرمیشد اززبان ادرین:رفتم سمت مرینت وازش خواستم باهام برقصه وقبول کردوباهم رفتیم رقصیدیم اون طورکه پیدا بود لایلا داشت از عصبانیت منفجر میشد تااینکه فیلیکس رفت وازش خواست باهاش برقصه اون قبول کردو بی حال رقصید

بعد از تموم شدن رقص رفتیم نشستیم وقتی نشستیم خبری از لایلاوفیلیکس نبود اززبان لایلا:وقتی رقص تموم شد دست فیلیکس رو کشیدم وبردم حیاط پشتی لایلا:فیلیکس تو مرینت دوپنچنگ رو دوست داری ؟چون وقتی مرینت ادرین میرقصیدن انگار ناراحت بودی فیلیکس:اره به توربطی داره😡 لایلا:نه به من ربطی نداره ولی منم پسرخالت ادرینو دوست دارم ما میتونیم باهم کاری کنیم که من به آدرین برسم توهم به مرینت قبول😈فیلیکس:قبول من هرکاری میکنم که مرینتو به دست بیارم 👿ولی حالا باید چیکارکنیم؟😈 لایلا:بهت میگم😈

پایان😊امیدوارم خوشتون اومده باشه بازم به خاطر اینکه دیرشد خیلی ببخشید🙏وببخشید که کم بود

امیدوارم خوشتون اومده باشه و لایک نظرات فراموش نشه❤ بای بای😘