همه ی محفلی ها و دانش آموزان چهره ای محزون و غمگین داشتند،اما ولدمورت و مرگخوار هایش همگی چهره ای شاد و بشاش داشتند. قلب دراکو و هرمیون و لونا و جرج و.... به خاطر مرگ ا/ت آتش گرفته بود. ولدمورت دیگر نخندید و شروع کرد به سخن گفتن:«ا/ت مرده،ما اون رو وقتی که داشت فرار می کرد گرفتیم .» و دوباره خندید. صدای ولدمورت مثل صدای مرگ بود،همان قدر دردناک و غمناک بود. ولدمورت دوباره شروع کرد به سخن گفتن:«خوب حالا که ا/ت مرده و دیگه دختری که زنده ماند وجود نداره،بیایید و به ما به پیوندید و یا بمیرید.» و دوباره خندید....
پدرو مادر دراکو به دراکو گفتند:«دراکو بیا!بیا اینجا!» دراکو با بغضی که داشت به دیگران نگاهی کرد،دراکو نمی خواست برود،منتظر بود کسی به اوچیزی بگوید تا نرود.دراکو نگاهی به هرمیون کرد،هرمیون سر خود را انداخت پایین.دراکو نا امید شد و راه افتاد.چند قدمی که برداشت،ایستاد و دوباره نگاهی به دیگران انداخت،وقتی سکوت دیگران را دید،سرش را برگرداند و به جسد ا/ت خیره شد. دردلش گفت:«ا/ت عزیزم متاسفم.» و به سمت پدرو مادرش حرکت کرد. پس از رفتن دراکو،نویل چند قدمی جلو رفت. ولدمورت به همراه مرگخوار هایش بلند خندید و سپس گفت:«برای تو هم جاداریم.»و سپس دوباره خندید.
نویل گفت:«من نمی خوام به مرگخوارهات به پیوندم.من می خوام بگم که درسته ا/ت مرده،اما اگه ا/ت اینجا بود،مثل ما زانوی غم بغل می کرد،یا مبارزه می کرد؟ما باید راه ا/ت رو ادامه بدیم.و باعث خوشحالی ا/ت بشیم.» ولدمورت دوباره خندید و گفت:«چه پسر شجاعی!»سپس ورد گوش به فرمان را روی نویل اجرا کرد.نویل سکوت کرد و ایستاد. ولدمورت با توسط از جادوی برس به دست کلاه گروهبندی را آوردو گذاشت روی سر نویل و کلاه را آتش زد.ولدمورت گفت:«دیگه به این کلاه احتیاجی نداریم،همه توی گروه اسلایترین باید باشن ،خوب ببینید عاقبت کسی که بخواد شجاع بازی دربیاره همین می شه .»
و سپس دوباره به همراه مرگخوار هایش خندید، مارش نجینی را به سمت نویل فرستاد. همه ی محفلی ها و دانش آموزان خیلی آرام به هم می گفتند:«لانگ باتم راست می گه،ما باید راه ا/ت رو ادامه بدیم.» ناگهاه هرمیون بلند گفت:«نویل راست می گه ما نباید زانوی غم بغل بگیریم.» رون و جرج و جینی و...هم بلند همین حرف هرمیون را زدند. ولدمورت حسابی خشمگین شده بود،به همین دلیل ورد گوش به فرمان را با ابر چوبدستی اش روی همه اجرا کرد،نویل که موفق شده بود با ورد گوش به فرمان مبارزه کند،شمشیر گیریفیندور که روی صورتش بود را کشید و گردن نجینی که خیلی بهش نزدیک بود زد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدددددددیییی........؟؟!
انشاالله