چند ثانیه بعد جولیا جلوی حلقه های دروازه بود. ساوانا ویلسون ، یکی از مهاجمین هافلپاف ، توپ سرخگون را به سمت حلقه ها پرتاب کرد. جولیا حتی ذرهای تکان نخورد و توپ از حلقه ی سمت چپ عبور کرد. جاناتان آرمسترانگ ، کاپیتان تیم کوییدیچ هافلپاف ، با صدای بلندی پرسید: « چیزی شده ؟ حالت خوبه ؟ »
جولیا با صدایی لرزان جواب داد : « هی...هیچی. خوبم . » ساوانا لحظه ای به جولیا چشم دوخت ، سپس با جارویش به سمت او آمد و تلاش کرد تا با حرف هایش اعتماد به نفس جولیا را بالا ببرد که تاثیر چندانی نداشت. پرتاب دوم انجام شد و جولیا به سمت توپ رفت ، اما دست هایش از روی دسته ی جارو تکان نخوردند.
توپ به شانه اش برخورد کرد ، ولی جولیا قبل از این که از دسترسش خارج شود توپ را گرفت و متحیر به آن را زد . ساوانا لبخند امیدوار کننده ای به جولیا زد . جاناتان زیاد راضی نبود ، اما اعتراضی نکرد و فقط گفت : « خب ، اینم یه راهیه . » ساوانا پرتاب سوم را نیز انجام داد .
جولیا که ظاهراً مقداری اعتماد به نفس گرفته بود سریع به سوی توپ پرواز کرد و آن را گرفت . نزدیک بود توپ از دستش لیز بخورد ، اما آن را محکم چسبید . جولیا چهارمین پرتاب را هم محار کرد . پرتاب پنجم انجام شد و جولیا با نهایت سرعتش به سمت توپ حرکت کرد و آن را گرفت.
سپس ، به آرامی فرود آمد و به ایدن گفت : « فکر کنم موفق شدم ! ». جانتان آرمسترانگ گلویش را صاف کرد و گفت : « خب ، همون طور که مشخصه ، دروازه بان جدید تیم کوییدیچ هافلپاف ، جولیا هووره. » ساوانا و دختری که مو های کوتاه حنایی رنگ داشت نزد جولیا آمدند.
دختر خودش را به جولیا معرفی کرد : « سلام جولیا ! من لیا برونر هستم . جستجو گر تیم » و لبخند گرمی تحویل جولیا داد . ایدن از زمین کوییدیچ خارج شد تا جارویس را بردارد . جولیا نیز به دنبالش آمد و با خوشحالی گفت :« وای! باورم نمیشه که تونستم عضو تیم کوییدیچ بشم! همه ی اعضا ، البته به جز من و ساوانا ، سال سومین. ساوانا سال چهارمه و اون قرار بود امسال کاپیتان تیم بشه ، ولی قبول نکرده.» ایدن همان طور که به حرف های جولیا گوش میکرد به سمت زمین کوییدیچ برگشت.
فالو = فالو ✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود🥺🫂
مرسی گلم
داستاناتو دوست دارم
مرسی💕
عالی بود...
پارت بعدییی...؟!
مرسی💖 پارت بعدی تو صف بررسیه