اصیل ترین دورگه1

این یک مقدمه است...

در یک روز گرم و تابستانی در میان رهگذران بی توجه زنی آرام قدم برمی‌دارد پوستی رنگ پریده موهای بلند و مشکی رنگی بافته و قدی بلند تر از معمول زنان دارد صورتش عاری از هر احساسی است.شکمش برجسته است برجستگی ای که نشان از اضافه وزن نیست

زن قدم هایشش را تند تر برمی‌دارد و به جلو می‌رود در میان راه به کوچه ای می‌پیچد که ظاهرا به خرابه ای ختم می‌شود کنار دیواری کثیف و فرسوده می ایستد و چوب صاف سفید رنگی را جیب بیرون می‌کشد چوب را با حرکاتی که بی شباهت به رقص نیست به حرکت در می اورد

دیوار صدای آرامی می‌دهد و می‌شکافد و هیاهویی به چشم می‌خورد زن آهسته تر از پیش قدم برمی‌دارد و از فضای خالی میان دیوار عبور میکند از میان زنان و مردان و کودکان پر جنب و جوش عبور می‌کند و وارد قهوه خانه ای تاریک می‌شود از میان پچ پچ ها و فریاد های گاه و بیگاه عبور می‌کند و روی صندلی پایه بلندی درست پشت پیشخوان چوبی می‌نشیند

زن پیشخدمت موهایی قهوه ای و کوتاه دارد با صورتی تپل و چشم های عسلی هنوز سرگرم مرتب کردن جام های پایه کوتاه است که صدای زنگ را می‌شنود به سمت پیشخوان برمی‌گردد و با دیدن زن فریادی می‌کشد و به سمت او می آید و با صدایی زیر و تیز شروع به حرف زدن می‌کند _اوه آیلین عزیزم خیلی وقته که ندیدمت دلم برات تنگ شده بود چرا دیگه به ما سر نمیزنی زن

پوزخندی می‌زند و میگوید _لاری تو هم هنوز مثل قدیما پر حرفی ببنیم یه لیوان از اون نوشیدنی های همیشگی داری راه درازی رو اومدم

این از پارت اول حمایت کنین 💚💙🖤 ناظر چیز بدی نداره شخصی نکن 🙏🏻💚