
خب سلام اینم از پارت دو ممنون میشم اگه خوشتون اومد لایک و کامنت بزارید ممنون❤️

(از زبان جنا) داشتم ویولونمو جمع میکردم که یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم وقتی برگشتم خشکم زده بود اون دوست بچگیم بود بعد این که خونمونو عوض کرده بود و رفته بودیم به یه شهر دیگه تو آمریکا دیگه ندیده بودمش اسمش جونگکوک بود من همیشه کوکی صداش میزدم چقدر عوض شده بود وقتی بچه بود چشمای درشتی داشت و خیلی کیوت بود اما العان دیگه کیوت نبود بیشتر آدم جدی و خشکی به نظر میومد یکم تو چشمام زل زد با قیافه پوکر اما بعدش

قیافه بدون حسش جاشو به یه لبخند بزرگ داد و گف _جنا خودتی؟ +آ آره _ولی باورم نمیشه بعد چهار سال بلاخره پیدات کردم +اما تو اینجا چیکار میکنی _ اومده بودم به رفیقم سر بزنم اسمش کیم تهیونگه فک کنم توعم اومدی پیس اون کلاس آره +عا آره (از زبان جنا) یعنی کوکی با این مرتیکه رفیقه همینجوری تو فکر بودم که یهو استادم اومد تو کلاس و پرید تو بغل جونگکوک پرام ریخته بود یعنی انقد با هم صمیمی ان خب منم که تایم کلاسم تموم شده بود و دیگه ویولونمم جمع کردم و داشتم میرفتم که کوکی صدام زد _وایسا با هم بریم جنا +عا باشه کوکی اومد که با هم بریم اما من فک کردم میخوایم پیاده بریم که یهو بهم گف میره ماشینشو بیاره و من همینجا وایسم تا بیاد منتظر کوک وایساده بودم که یه ماشین مدل بالا بغلم وایساد و بوق زد منم که فک کردم مزاحمه رومو اون ور کردم که یهو صدای
کوکی شنیدم _جنا بیا سوار شو +با باشه یا پیغمبر میدونستم پولدارن اما نه اینقدر خلاصه رفتم سوار شدم و سر راه رفتیم یه رستوران غذا خوردیم و بعد کوکی منو رسوند خونه انگار که دوباره مثل بچگیمون باهم دوست صمیمی شده بودیم از اون به بعد هر روز یا من خونه کوکی بودم یا اون خونه ما بود حتی خانواده هامونم بعد از چند سال با هم دوباره رفت و آمد پیدا کرده بودن و من خیلی خوشحال بودم که دوباره مثل قبلا بودیم با هم اما با هر جلسه که میرفتم کلاس با استادم که خوب نمیشدم هیچ با هر دیقه کلاس به هم دیگه هر کدوممون یه تیکه میانداختیم

تا اینکه کوکی یه روز که رفته بودم خونشون بهم گف که بیا با هم یه مسافرت بریم منم گفتم باشه کوکی:میخوایم مسافرت بریم چین العانم که دیگه بهار شده اونجا خیلی قشنگه مخصوصا اون شکوفه های صورتیش خیلی خوبن +آره موافقم _تا سه روزه دیگه وسایلتو جمع کن من بلیط هواپیما میگیرم و میام دنبالت تا با هم بریم فرودگاه +باشه (از زبان جنا) از اونجایی که خانواده هامون با هم خوب بودن خیلی زود راضی شدن که ما با هم بریم مسافرت البته یوناعم باهامون میومد و قرار بود یکی از دوستای کوکی ام بیاد ((سه روز بعد)) از زبان جنا با عجله مشغول جمع کردن وسایلم بودم و یوناعم اومده خونه ما تا به من کمک کنه وسیله هامو جمع کردم و از اونجایی که پرواز نصف شب بود ساعت 1:30 و العانم ساعت دوازده بود زنگ زدم به کوکی خبر دادم که وسایلمو جمع کردم اونم گف تا نیم ساعت دیگه من میام دنبالتون (نیم ساعت بعد) وقتی کوکی اومد دنبالمون اومد کمک کرد چمدونارو گذاشتیم صندوق عقب و رفتیم سوار شدیم وقتی سوار شدم یه نگا به دوست کوکی کردم که فقط میتونستم موهاشو ببینم که موهاش بلوند بود وقتی بهش سلام کردم وقتی جواب داد صداش خیلی آشنا بود بعد یهو برگشت عقبو نگا کرد دیدم استادمههه

چرا باید جونگکوک اونو بیاره دنبالش حالا فهمیدم چرا بهم نگف که کدوم دوستش چون میدونست نمیام به هر حال که دیگه رفته بودم نمیشد کاریش کرد ولی چرا کیم تهیونگ موهاشو بلوند کرده فقط یکم از نظر ظاهری قشنگه خب نمیشه کاریش کرد جنا با خودت کنار بیا فقط چهرش قشنگ آره همینطوری توی فکر بودم که رسیدیم فرودگاه و پیاده شدیم و با کمال تعجب وقتی کوکی چمدونا رو گذاشت پایین تهیونگ اومد و چمدونه منم برام برد اونجا بود که دهنم وا مونده بود یونا :جنا اینکه رفتارش 360درجه با اونایی که تعریف میکردی فرق داره +والا خودمم تعجب کردم _به هر حال فک کنم خوش بگذره (از زبان یونا) رفتیم توی فرودگاه و منتظر بودیم پراوزمونو اعلام کنن که بریم سوار هواپیما بشیم وقتی بلیطا رو دیدم جنا و تهیونگ صندلیشون پیش هم بود کوکی و منم صندلیمون پیش هم بود خدا به خیر کنه فک کنم تا برسیم چین مو روی سر تهیونگ نذاره بمونه جنا (از زبان جنا) وقتی بلیطارو دیدم شاخ در آوردم هم با ما میاد مسافرت هم بغل من میشینه عجبا من به کوکی گفته بودم بلیطا رو جوری بگیره که منو یونا پیش هم بشینیم به هر حال پرواز چینو خوندن و ما رفتیم سوار شدیم اما تهیونگ انگار از پرواز میترسید و یجورایی مثل همیشه پررو و پر حرف نبود وقتی هوا پیما میخواستم بلند بشه جوری دستشو به دسته صندلی گرفته بود که نزدیک بود از جاش کنده بود جنا :چته بابا اومدی با هواپیما سفر نیومدی بمیری که...... چرا جواب نمیدی تهیونگ تهیونگ _میشه خفه شی یه لحظه (پشمام ریخته بود اون العان به من گفت خفه شو به هر حال تا آخر پرواز به حرف تهیونگ جان گوش کردم هیچ حرفی باهاش نزدم (تصویر چین) رسیدیم چین و رفتیم توی ویلا از اونجایی که توی پرواز هیچی نتونستم بخوابم به لطف تهیونگ رفتم که بخوابم وقتی که بیدار شدم دیدم یکی بالا سرم نشسته و توی چشمام زل زده.....
خب اینم از پارت دو به نظرتون کی بالاسر نشسته بود؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد
یکم کارام زیاد شده اما تو این چند روزه میزارمش
عالی ادامه بده
مرسی :)
تهیییووونننگگگگ
بیا پی ویم آشنا شین دارلینگ:)♡
او اما پیش گوییت بد نیس 😂
یعنی تهیونگهههههه؟؟؟؟
نمیدونم 😂😂
بیا پی ویم:)
خیلی خوب بود ، لایک کردم و کامنت هم گذاشتم ادامه بده
مرسی عزیزم حتما😍
خواهش