5 اسلاید صحیح/غلط توسط: ★𝑯𝒊𝒕𝒐𝒉𝒂★ انتشار: 2 سال پیش 57 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
برای پارت 1 به پیج کاربر Otaku_san سر بزنید که اگه کامنت گذاشت پین میکنم. ناظر کیوت و قشنگم لطفا منتشر کن خواهش میکنم🙏🏻♥️
خب همانطور که میدانید، داستانی جدید نوشتهام. این داستان ۲ نویسنده دارد، اولین نویسنده من هستم و دومین نویسنده کاربرOtaku_sanاست. در این داستان من و نویسنده دوم هم نقش داریم. نقش من:کیمورا هیتوها نقش نویسنده دوم:ساکورا آیری(فامیل:ساکورا) و لطفا معرفی را بخوانید.
با تشکر♥️✨
(عکس لباس من، آیری و هاروکو↑)در همان لحظه، شینچیرو سان کارتی را روی میز گذاشت. من میدانستم آیری خجالتی است و هاروکو دست پا چلفتی؛ پس من کارت را برداشتم و گفتم:«خیلی متشکرم شینچیرو سان...فقط درباره حرفی که آیری چان زد...» ناگهان شینچیرو سان لب زد:«نگران نباشین هیتوها چان.. تو و آیری چان هم میتونید بیاین. برادرام حتما خیلی خوشحال میشن» در آن لحظه، آهی سرد کشیدم و به شینچیرو سان گفتم:«خیله خب...من فردا بهتون زنگ میزنم و بهتون خبرش رو میدم» شینچیرو لبخندی چشم بسته زد و گفت:«خوبه..خب من دیگه باید برم شماها هم مراقب خودتون باشین چون شبه» ناگهان هاروکو لب زد:«هان؟!تازه ساعت ۱۸:۳۰...» ناگهان با پا محکم به پایش کوبیدم و با حالت چهره بهش گفتم که ساکت باشد. هرسه تامون بلند شدیم و گفتیم:«ممنون..خداحافظ» بلاخره شینچیرو سان از کافه خارج شد. با لحن سرد و ترسناک با لبخندی مرموز به هاروکو گفتم:«راستی گفتی ساعت چنده؟» هاروکو فهمید چه اشتباهی کرده است، از طرفی من اگر عصبی بشم، آدمی سرد و ترسناک با لبخندی مرموز میشوم. آیری آهی کشید و به صندلی لم داد و گفت...
گفت:«آههه هیتو چان حرص نخور موهات سفید میشه» با عصبانیت گفتم:«من آخر از موچی درست میکنم بی#شعور» آیری لبخندی زد و لب زد:«بکن بکن» آهی کشیدم و گفتم:«ببخشید یکم عصبی شدم» و نشستم روی صندلی و دستم را بالا بردم که گارسون بیاید. گارسون پسری با موهای جو گندمی و چهرهای ناز بود که لب زد:«خوش اومدین خانوما چی میل دارید؟» من گفتم:«لطفا یه چای سبز» هاروکو لب زد:«یه قهوه ساده» آیری گفت:«یک کاپوچینو لطفا» گارسون با لبخند میز ما را ترک کرد که هاروکو لب زد:«میشه بگین این سانو سان کیه و برای چیه؟» با حرص گفتم:«اح#مق تا همین دو روز پیش هی میگفتی "آهههه هیتو چان آیری چان کار میخوام" و برامون عر میزدی..بیا اینم کار دختره ی دل#قک نمک نشناس» هاروکو با چهرهی برو بابا نگاهم کرد که آیری گفت:«هاروکو چان ببین ما برات کاری پیدا کردیم که اصلا سخت نیست..ببین تازه من و هیتو چان هم هستیم» هاروکو کمی لبخند زد و گفت:«بازم ببخشید اگه با لحن تندی باهاتون حرف زدم و برای کار ممنونم» من سریع لب زدم:«راستی هارو چان تو که وضع مالیت خوبه کار برای چی خواستی؟» هاروکو کمی به میز نگاه کرد و لب زد:«راستش همونطور که میدونین مامان و بابام خارج کشورن و میرن سر کار و برام پول میفرستن..اما میخوام روی پای خودم وایسم» با لحن مسخره گفتم:«برو بابا تازه ۱۸ سالت شده...دختره ی...ولش خوب کاری کردی» آیری گفت:«هاروکو چان مامان و بابای من و هیتوها چان هم برای کار رفتن خارج و برامون پول میفرستن...ولی از نظرم خوب میشد اگه ما سه تا باهم کار کنیم بخاطر همین پیشنهاد دادم...
بلاخره گارسون سفارش ما را آورد و تعظیم کرد و رفت. کمی از چای را نوشیدم و گفتم:«پس بخاطر همین اینو گفتی...خب من که مشکلی ندارم» آیری چان ذوق زده گفت:«عالیه بلاخره باهم کار میکنیم» نوشیدنی هایمان را نوشیدیم.
(ساعت ۲۰:۳۰ شب)
از کافه خارج شدیم و با هاروکو خداحافظی کردیم و هاروکو رفت خانه خودش، مادر و پدر من و آیری چان دوستای صمیمی هستند و برای کار به خارج کشور رفتند و برای من و آیری چان خانهی مشترک گرفتند تا تنها نباشیم. من و آیری سوار تاکسی شدیم و به خانه رسیدیم. خانهی ما یک پذیرایی سمت چپ دارند که مبلمان و تلویزیون در آن است و پشت آن اوپن و آشپزخانه است. سمت جنوب شرقی خانه پله هایی وجود دارد که اگر از آن بالا برویم، یک سالن وجود دارد که دری سمت راست آن است که اتاق آیری است و سمت چپ اتاق من است.
من و آیری داخل آشپزخانه رفتیم و اسپاگتی را که از ظهر پخته بودیم را خوردیم. سر میز ناگهان آیری لب زد:«میگم هیتو چان من نمیدونستم سانو سان هم برادر داره» کمی از غذایم را خوردم و گفتم:«راستش شنیدم دو تا برادر داره که رئیس گنگ هستن» آیری با چشمانی گرد شده لب زد:«واو حالا اسم گنگشون چیه؟» شانه هایم را بالا زدم و گفتم:«والا توی کلاس اینا رو شنیدم..اگه اشتباه نکنم ایزانا برادر دومی و مانجیرو ملقب به مایکی برادر سوم هستش» آیری گفت:«اسم گنگشون چی؟» با آرامش لب زدم:«دقیق نمیدونم ولی ایزانا رئیس گنگ نتیجو؟ نتکیجو؟آها آها ایزانا رئیس گنگ تنجیکو عه مایکی هم رئیس گنگ...» آیری با تعجب گفت:«رئیس گنگه...؟» کمی فکر کردم و گفتم:«اگه اشتباه نکنم اسم کامل گنگش توکیو مانجی گنگ ملقب به تومانه» آیری لب زد:«چه جالب..تنجیکو و تومان...یه چیزایی راجبش شنیدم» با تعجب گفتم:«چی؟» آیری گفت:«خب شنیدم لباس گنگ تنجیکو قرمزه و مال تومان سیاهه..و همینطور شنیدم مایکی و ایزانا خیلی خیلی قوین» ابرو بالا انداختم و گفتم:«خیلی خیلی قوین؟ اوههههه نههههه» آیری با ترس گفت:«چته؟!!!» با ترس گفتم:«یعنی قراره با مایکی و ایزانای قدرتمند کار کنیم؟!!!»آیری آبی را که داشت مینوشید، تف کرد و لب زد:«اوه بدتر» غذایمان را تمام کردیم و به سمت اتاق هایمان روانه شدیم و شب بخیر گفتیم.
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
به پیج من سر بزنید بله دوستان..
پارت قبل و پارت بعد اینجاس^-^
میشه 500امتیاز بهم بدی لازم دارم
اوکی
مرسی
خواهش میکنم
دقت کردی سانزو وقتی داستان مینویسیم اصلا انگار نه انگار هاروکو شخصیت اصلیه؟؟😂😂
وقتی من مینویسم انگار آیری شخصیت اصلیه وقتی تو مینویسی انگار هیتوها شخصیت اصلیه😂
راست میگیا اصلا دقت نکردم😂😂✨✨
معلوم هست تو کجایی؟ಠ_ʖಠ
حرص نخور بجاش چیپس بخور 🗿🍟
بده بقولم🗿♥️
عکس میتسوری چ گشنگه🌝✨️
عاااا به منو هاروکو میگه خنگ و دست پا چلفتی...
برات دارم 😂😂
باشه من که راضیم...اصن اخلاق منو بنویس«وحشی، حیوان وحشی» من که راضیم😂♥️
😐😂😂😂
لالالالا
دارسی و مارسی عجب شیپ قشنگی🌝
تازه تو سومی ( تارسی 😂🤣🤣 ) رو ندیدی 🤣🤣🤣
تو سرچ تستچی بزن : تارسے:)
عکس تومیوکا عه حالا به اونم میگم بیاد یه کامنتی بده 🤣🤣🤣
شت🤣
نظرتون چیه ما هم بیایم بشیم هارسی نارسی😂😂😂
پشت سر من حرف میزنین ؟ 😐😂
کامنت
تچکر🌝♥️
خواهوش👌🏻🌚
خیلی زیبا بود و عالی ! 😄🗿👌🏻
پس الکی کامنت میذارم تا بشه ۸ تا 🌚
مرسی☺️♥️
بکن من راضیم😂♥️
اگه راضی نبودی میرفتم جهنم ؟ 😐😂
بلی🌝🙏🏻🌚
عالیییی بود
میگم یه سوال...
اون آبی که آیری تف کرد رو هیتوها ریخت ؟😐
خیر😐 اگه میریخت آیری دیگه دانگو بود•-•
به قول خودت آهان صحیح 🗿🚬
یس...صبر کن!..کاکاسنگی تو که ترک کرده بودی
-_-
🗿 : درکم کن خیلی سخته !
(وی دمپایی را در دست میگیرد) اگه م ردی دوباره بگو☺️💀
اینبار نریخت ولی پارت بعد انشالله باید مراسم ختمم رو بگیریم😂