
سلاممم بچه ها ببخشید برا این پارت طولش دادم چون داستانای دیگمم باید ادامه بدم واقعا ببخشید......

اول متن بالا رو بخونید........ خب میریم برا داستان لایک و کامنت فراموش نشود...... (داخل خونه اعضا) جیمین: خوب لوازم تو بزار تو این اتاق اگه تهیونگ مشکلی نداره باهاش هم اتاقی بشی.... تهیونگ:منکه مشکلی ندارم........ولی جونگکوک خواسته تا وقتی که حالش خوب میشه اتاق اون بمونه........ اعضا:باشه......جین: من امشب غذا درست میکنم.....بعد میرم بیمارستان پیش جونگکوک میمونم...... جون می:منم میام این گندیه که من زدم....جین: باشه...... (نکته جونگکوک زیر عمل بیهوش شده و هنوزم بهوش نیومده)
بچه ها ببخشید وسط تست مزاحم میشوم ولی لطفا به تستای دیگمم سر بزنید خالی نمونه یه تست نوشتم به نام زیبای خفته(جین) که هنوز خیلیا نخوندنش چون تصویر تصویر نتونستم براش بزارم

(شب بعدغذا) از زبان جون می:توماشین نشسته بودیم جین با استرس رانندگی می کرد......همین موقع ها بود که گوشیم زنگ خورد وایییییی لیو دوست پسر قبلیم که باهام کات کرده بود به خاطر یه دخترههههههه ب.ی.ش.ع.و.ر.(بهم وصلش کنید) به روم نیوردم و گوشیو قطع کردم بعد یه پیام اومد عکس خودشو نامزدشو(همون دختره) برام فرستاده بود حرصم دراومد از زبان جین:تو ماشین نشسته بودیم.....بخاطر جونگکوک خیلی استرس داشتم....نگاهی به جون می کردم ودیدم یکی بهش زنگ زد اونم به روی خودش نیوردوقطع کرد بعد چند ثانیه....یکی بهش پیام داد اونم خیلی عصبانی شد........ جین:چیزی شده جون می.....جون می:نه چیزی نیست (رسیدیم بیمارستان)تندتند تو راه رو می دویدیم تا رسیدیم به اتاق جونگکوک اول جین رفت تواتاق منم باهاش رفتم بعد نشستیم رو صندلی حدود چند ساعت اونجا بودیم خوابمون برده بود که یه دستی اومد روشونم از خواب پریدم جیمین بود گفت: تو خسته ای بهتره بری خوابگاه جیهوپ میرسونتت منو جین پیش جونگکوک می مونیم(ساعت حدود ۲نصفه شب اتفاق خواصی تو ماشین بین جیهوپ و جون می نیوفتاد) منم قبول کردم رفتم خوابگاه لباسامو عوض نکرده رو کاناپه خوابم برد(ساعت ۵بامداد)حس کردم یکی منو بلند کردو از پله ها بالا رفت ومنو رو تختم گذاشت....چشمام و که باز کردم دیدم تهیونگه حسابی تعجب کردم.... تهیونگ:بهتره بخوابی فردا کلی کار داریم......

(حدود ساعت ۹صبح بیدار شدم )رفتم حموم و لباسامو عوض کردم.....ورفتم پای گوشیم یاخدا یونگ می حدود ۵۰بار بهم زنگ زده ...منم سریع شمارشو گرفتم.....بعد سلام و احوال پرسی.....یونگ می: کجایی دختر نگرانت بودم....جون می: میدونم ببخشید سرم شلوغ بود.....یونگ می: اما خونتونم گرفتم مامانت گفت پیش اعضای بی تی اسی منم باور نکردم و تورو گرفتم فکر کردم بلایی سرت اومده نگرانت شدم.....جون می:نه نگران نباش اعضا باهام مهربونن.....(تا اینو گفتم جیمین از ناکجا اباد پیداش شدو درو محکم باز کرد) نزدیکم شدو تو چشام نگاه کرد و بی وقفه بلند داد زد میدونستم تو ادم خوبی نیستی ....و سریع گوشی و از دستم گرفت و به یونگ می گفت پس تو مقصر این کاری به زودی هرجا که باشی پیدات میکنم......حالا هرچند نفر که میخواین باشین...بعد قطع کردو سیم کارتمو درورد و گوشیمو شکست اشکم داشت سرازیر میشد گفت درمورد اعضا چی بهش گفتی... داخل ذهن جون می: از جیمین متنفر شده بودم...با چهره ای گریون و عصبانی و صورتی سرخ برگشتم تو روشو بهش گفتم هیچی نگفتم حالمو پرسید از مامانم شنیده بود که اینجام.....(بعد جیمین رفت بیرون و درو محکم بست) منم همینجوری کف اتاق نشسته بودم وگریه میکردم......(همه اعضا رفته بودن بیمارستان به جز جون می و جیمین)
خب بچه ها این پارتم تموم شد داستانای من همیشه ادامه دارند......پس دنبالم کنید مجبورتون نمیکنم لایکم کنید یا کامنت بزارید فقط لطفا اگه خوشتون اومد خواهشا لایکم کنید و کامنت های خوب شما باعث میشه من با انرژی بیشتری و خیلی بهتر کارمو ادامه بدم ممنون از شما ارمی های گل
نه تنها برای این داستانم دیگه برای هیچ کدوم از داستانام مجبورتون نمیکنم کامنت بزارید یا لایکم کنید فقط میخوام درمورد داستانام نظر بدید که چطوری بهتر میشه ممنونم
چالش:به نظر شما کدام داستان هایی که تا انتها خوندید از داستان من که هنوز اول هاشه بهترند...البته خیلی داستان ها از مال من بهترند ولی شما لطفا بگید......نویسنده های گرامی و ارمی های عزیز..... چالش دوم: چشم بسته اسم تمام اعضا به اضافه اسم و فامیلی خودتونو بنویسید متشکرم
جواب چالش و بزارید لطفا اگه خوشتون اومد حتما لایکم کنید وکامنت بزارید اگر هم که نه مشکلی نداره اونجوری یعنی خوشتون نیومده.....پس اگر هم خوشتون نیومده اشکال کارم رو اگر بگید ممنون میشم خدانگه دار همه شما ارمی ها و غیر ارمی های عزیزوگرامی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا دیگه نزاشتی
چرا نزاشتی پس😐
سلام عزیزم الان دو ماهه که منتظر پارت بعد هستم لطفا زود بزار
خیلی عوضی هستی. کم مسنویسی بعد انتظار داری لایک کنسم
داستانت عالی بود ولی من چهار هفته ست که منتظرم
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
سلام بچه ها ببخشید تست بعدیم یه مشکلی داره شاید دیر منتشر شه ولی ........خب منتشرش میکنم فقط شما یه لطفی بکنین تا اون موقع کامنت و لایک ها بیشتر بشه تا من دل و دمق اینو داشته باشم که بدونم کسی تستامو دوست داره و بهترو با امید تر بنویسم
عالی بود خسته نباشی
پارت بعدی رو بزار
ممنون عزیزم چشم حتما میزارم