
P24...:"))))
خب خب باید بگم که به لطف فرد من الان فقط افکار بزرگانه دارم ولی جسمم و رفتارم بچه گونه شده من شدم یه یچه ۱ ساله که مدام گریه میکنه و بی قراری میکنه ...فرد واقعا قصدش از ساختن این معجون چیبود؟صبر کن بزرگ شم حالشو میگیرم!با صدای گرمب بلندی از رو تخت پرت میشم هری و هرماینی میان تو اتاق خشکشون میزنه هرماینی میگه=لی!!؟خودتی؟میتونی حرف بزنی؟؟)دارم تلاش میکنم حرف بزنم ولی فقط صدا های بچه گونه از خودم در میارم=الو لالا)خودمم از معنی حرفی که زدم سر در نمیارم!هرماینی میگه=الان میرم فرد و جرج رو میارم!)بعد هری از دور میاد و زانو میزنه کنار من ۱ ساله لبخندی میزنه و بعد برام شکلک هایی در میاره ناخوداگاه خنده ای میکنم.دلم میخوام باهام حرف بزنه بدون اینکه بدونه میفهمم چی میگه نمیخوام فرد وقتی میاد بالا بگه که اون همه چیزو میفهمه و میشنوه هری اروم بلندم میگنه و من رو روی تخت میزاره که فرد میرسه .چشمای گرد و متعچبش دیدن داره!!میخنده و میگه=کار کرد!!!کار کرد!!جرج؟؟)جرج از پایین میگه=بله؟؟)فرد میگه=معجونمون کار کرد!)جرج میاد بالا و از خنده پخش زمین میشه هرماینی اخمی میکنه و میگه=امیدوارم فردا اثرش بره جرج!اینجوری نخند!)فرد میگه=هر روز که میگذره یک سال بزرگتر میشه تا برسه به سن واقعیش فردا ۲ سالشه پس فردا ۳ سال و...)هرماینی داد میزنه=یعنی باید ۱۵ روز صبر کنیم تا به سن واقعیش برسه؟؟)
جرج میگه=هرماینی اروم باش...این شد یه درس براش ک هرچی میبینه نخوره!)و میخنده هرماینی اخمی میکنه منو از رو تخت بلند میکنه بقلم میکنه و از اتاق میبرتم بیرون احساس بچه ی ۵ ساله ای رو دارم که اب نباتشو بهش نمیدن!از پلا پایین میبرتم لوپین چشماش گرد میشه و میگه=یا مرلین!)هرماینی میگه=اثر فرده!۱۵ روز باید صبر کنیم تا ۱۶ سالش بشه)لوپین میگه=بعد به روال عادی بر میگرده؟؟)هرماینی متعجب میشه بعد داد میزنه=فرد!)فرد میاد و میگه=ها؟!)هرماینی میگه=ها و .... این که سنش برسه ۱۶ بیشتر نمیشه دیگه؟؟؟)فرد میگه=نمیدونم امیدوارم...ولی فکرشو بکن باحال میشه ها ۱۰۰ روز دیگه ۱۰۰ سالشه!)دست خودم نیست یهو میزنم زیر گریه هرماینی محکم تر فشارم میده و میگه=شیشش!)بعد سیریوس میاد لوپین میگه=هرماینی ببرش تو اتاق حواست بهش باشه )هرماینی منو میبره تو اتاق و رو تخت میزاره نمیفهمم کی ولی خوابم میبره...
وقتی بیدار میشم میفهمم از دیروز هوشیار تر و بهتر شدم سعی میکنم حرف بزنم ولی فقط کلمات نامفهومی از دهنم بیرون میاد سعی میکنم چهار دست و پا حرکت کنم که در باز میشه هرماینی میگه=یک سالگیت مبارک کوچولووو!)پشت سرش هری و رون میان و لبخندی بلب دارن رون با کادویی میاد سمتم میگه=حرفامونو میفهمی؟اگه میفهمی بخند!)لبخند کمی میزنم رون هم میخنده و میگه=بیا این کادوعه کریسمسته کریسمس مبارک لی کوچولو!)(little lia)میخندم و با دست رو کادو میزنم و سعی میکنم بازش کنم هری انگار که من واقعا بچه ی ۱ سالم میگه=صبر کن بزار کمکت کنم)و کمک میکنه کادو رو باز کنم البته که دستام انقد بی جونه که فقط ادای باز کردنو در میارم.بعد هرماینی میگه=دیشب سر شام رگولوس اومد پایین)سعی میکنم چشمای کوچولوم رو رو صورتش متمرکز کنم.میگه=هیچی دیگه سیریوس طبق روال باهاش بحث کرد اخر سر هم با صحبت های مودی و لوپین سیریوس اروم شد میگم=هرماینی سیریوس خیلی زیاده روی میکنه امیدوارم چیزایی ک رگولوس بهم گفته درست باشه چون این سخت گیریای رگولوس داره منو به شک میندازه)رون میگه=لیا چیمیگی؟)و بعد میفهمم فقط صدا های نامفهوم دراوردم(جشن کریسمس به صورت یک روز در 20 دسامبر برگزار میشود و 12 روز مابقی که دو هفته است تعطیلات کریسمس یا به اصطلاح هالی دی « Holy day» نامیده میشود)یروز دیگم میگزره و ۱۱ روز از کریسمس مونده و من دوسالم شد حالا میتونم راه برم ولی یکم سخته نشسته از رو پله ها دارم میرم پایین که جرج هم میاد و هر ۲ تا پلرو یکی میکنه و میره بعد به مسخره میگه=هعی!عجب زندگی ایه چه بچه ها زود بزرگ میشن!)بعد ادای گریه کردن در میاره هرماینی از پایین میاد و تنه ای بهش میزنه و دست من ومیگیره کمکم کنه ولی نمیگیرم میخوام خودم برم پایین راستش داره ازین معجون که بچم کرده خوشم میاد باحاله!
سیریوس پایین پله ها منتظرمه لبخند بزرگی بهم میزنه و دستاشو باز میکنه و میگه=لی کوچولو!)میپرم بقلش و میخندم...وای یادش بخیر چقد بچه بودن خوبه..بعد منو رو صندلی میزاره و شیشه شیرمو میده بهم حالا میتونم حرف بزنم دوسالم شده میگم=سیرس!)البته مشکل دارم تو کلمه ها مثلا اسم ها!سیریوس میگه=بله؟!)میگم=هیچکی)سیریوس میگه=ها؟!)همه میخندن و هرماینی مثل یک مترجم میگه=منظورش اینه هیچی)سیریوس میگه= اها!)رون میگه=لی بگو هری پاتر!)وای رون جدی گرفته من بچم!میخندم و میگم=هر پاتر)رون میگه=نه هر نه هری!)هرماینی اروم بهش میزنه و میگه=رون اذیتش نکن)میگم=شما عا جدی گرقتید م بجه شوهم؟)هری میخنده و میگه=حرف زدنات فقط!)میگم=هر صب کن بوزرگ شم!)هری میخنده میگه=چشم!)امروزم به یچیز میگزره=لیا اینو بگو!لیا اونو بگو!)و وقتی دیگه خسته میشم میرم سمت هرماینی دستامو باز میکنم و میگم=هرمی میدونم لس بازیه ولی بگل!)هرماینی میخنده احساس زیادی لوس بودن دارم اما زندگی دوروزه ببخشید اینو میگم ولی به چپمم نیست!
سه سالگی!تا سه نشه بازی نشه؟!صبح زود ساعت ۵ از تخت میپرم پایین و جهت خودشیرین بازی در اتاق سیریوس رو باز میکنم و میرم داخل جیغغغغغغ میزنم سیریوس زهر ترک شده بیدار میشه و میگه=چیشدههه؟؟!)میخندم و از خنده پخش زمین میشم و میگم=صبح بخیر!)چشماش گرد میشه میگه=لیا خیلی خیلی خیلی ادم...)نفس عمیقی میکشه و از اتاق پرتم میکنه بیرون رگولوس پشت دره با قیافه ی خسته و وحشت زده میگه=چیشد؟!)میگم=خواستم بترسونمش)میخنده و میگه=گفتارت بهتر شده!)میگم=اره!ولی تورو هنوز میگم رکولوس!)میخنده=اگه دوس داری بیا اتاقم)در اتاقش بازه.تاحالا نرفتم ولی وقتی میرم یه میز تحریر داره که روش پر خوراکیه رگولوس همیشه تو اتاقه یه قفسه پر کتاب داره کلیم کتاب پرت زمین شده...عجب اتاق نامرتبی دستشو میبره سمت پاستیلی و رو به من میکنه =میخوری؟!)یدونه بر میادرم و سعی میکنم با دهن کوچولوم بخورمش بعد هوا کم کم روشن میشه کل مدت دارم به کتابای سیریوس نگاه میکنم میگه=خواهرمم کتاب دوست داشت)با تعجب بهش نگاه میکنم و میگم=خواهرت؟!)میگه=اون یه مشنگ بود..خیلی چیز جادویی نمیفهمید ولی عاشق کتاب بود!ولی خب...اصالت و این چیزا باعث شد پدر و مادرم اونو به عنوان یه خدمت کار به یه مردی به اسم تام مریس بفروشن...همیشه به این فکر میکنم که الان حالش خوبه؟من خیلی اونو دوسش داشتم..)میگم=متاسفم...دوست داری پیداش کنی؟)میگه=غیرممکنه ولی از خدامه...اون الان ۱۰ سالشه)مودی در میزنه و وارد میشه و میگه=شماها صبحونه نمیخواید؟)میریم پایین و مشقول صبحانه میشیم
......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسلاید ۶ خالیه
تو پارت بعدی یه اسلاید بیشتر میزارم:)♡
ولی دریکو باید لیای بچه شدرو میدیدددد😭😭
توقعات زیاده برادر🤣
جرررر و عررر🥲😂
پارت بعدو ۳ بار گذاشتم رد شد🤡
ولی چقد قشنگ میشد لیاکوچولو تو بقل دراکو واییییی
اخییییییی😁
پارت بعد رو کی میزاری؟
تا اخر هفته
دارم مینویسم
آخجوننن😄😄😄
:))))
خب ام نمیدونم چی بگم فقط میگم اگه پارت بعدی رو نزاری تو خواب جبران میکنم ☺️ 😂
ههه اوکی میزارممم
گذاشته بودمااااا
دست خیلی خیلی عزیزم زد پاکش کردسنطمظکظمظوظ💔🥲🥲🥲🥲🥲
هعی 🤣
😂🥲💔
به نظر شما پاسخ داد: نیازمند فرنده و دوستای جدید کسی فرند میشه پلیز ؟...
و اینکه بله فرند میشمتاکس ۱۳
خوشبختم 👋💜
ببخشییید دیر دیدممم
و همچنین
عالی :) فقط دیر دیدم😅
مرسی:)♡
محشرهه:) ولی لیا بچه >>
مثل خودت:))!
چرا انقد دیررر؟
رفتم یه دور پارت قبلو خوندم یادم بیاد:-(
عالی بود...
پارت بعدو کی میزاری؟
ببخشیددد
سعی میکنم زودتر بدم":)♡
نه بابا!
خیلی خوب بود...
مرسییی
♥️