فصل دوم پارت دوم:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم>>
ماریا : چرا؟ دراکو : نگرانت بود ماریا : واقعا؟ دراکو : اهوم خیلی دوست داره ماریا : ولی من تو رو دو..ست دارم! دراکو : لبخندی زدم باشه اما فعلا گفت فراموشش کنم ولی دست کمش نگیرم ماریا : آهان...میشه بریم خونه مامان بزرگم؟ دراکو : چرا میخوای بری اونجا؟ ماریا : لطفا! دراکو : پامو روی گاز گذاشتم و جهت فرمون و عوض کردم بعد از چند دقیقه جلوی خونه بودیم ماریا فقط خیره شده بود ماریا : در و باز کردم و با قدم های آروم وارد خونه شدم و از پله ها بالا رفتم و در و باز کردم سلام مامانی! دراکو : به دیوار تکیه زده بودم و به جای خالی رزالین خانم و ماریا خیره شده بودم ماریا : جوابی نشنیدم بغض توی گلوم شکست چرا جواب نمیدی مامانی؟ اومدم پیشت چرا نیستی؟ چرا دیگه واسم ماکارونی درست نکردی؟ دراکو : یعنی بازم ماریا اون ماریای سابق میشه؟ شک دارم رفتم سمتش و دستمو روی شونه هاش گذاشتم و تو چشماش خیره شدم ماریا داری خودتو اذیت میکنی مطمئن باش مامان بزرگت اینو نمیخواد ماریا : از خونه زدم بیرون و از پله ها دویدم پایین نگاهی به آسمون انداختم یعنی الان اون بالایی؟ دلم واست تنگ شده
تو خیابون ها راه می رفتم و از دراکو خیلی دور شده بودم که با صدای بوق ماشین به خودم اومدم دراکو : ماریا سوار شو زود باش ماریا : با قدم های آروم رفتم سمت ماشین و در و باز کردم و نشستم دراکو...بهتره دیگه پیشت نباشم دراکو : چرا؟ ماریا : چون میدونم با این کارام دارم دیو...ونت میکنم نمیخوام مثل من غمگین بشی! دراکو : دیگه هیچوقت نه این فکر و کن نه هیچوقت این حرف و بزن!! ماریا زندگی تلخی و شیرینی داره و من بیشتر از اتفاقات شیرین و خوب باید تو اتفاقات تلخ و بد کنار تو باشم بعدشم اگه دیو..ونه بشم تو ام دیو..ونه میشی و دو تا دیو..ونه همدیگه رو بهتر از بقیه می فهمن! لبخندی زدم ماریا : من جدی گفتم دراکو : من شوخی کردم؟ ماریا : بهش نزدیک شدم و تو چشماش زل زدم دوست دارم! دراکو : تو هیچوقت ترکم نمیکنی به عنوان صاحب کار قبلیت این یه دستوره! ماریا : چشم! دراکو : این شد میدونی چقد دلم واسه لبخندت تنگ شده؟ ماریا : سعی کردم لبخند کمرنگی بزنم دراکو : فرمون و چرخوندم و راه افتادم سمت عمارت ماریا : بهش چشم دوخته بودم بعد از چند دقیقه جلوی عمارت بودیم در و باز کردم و پیاده شدم و وارد خونه شدم
دراکو : ماشین و پارک کردم و رفتم داخل خونه و رو مبل نشستم گوشیمو از جیبم در اوردم و بهش نگاهی انداختم مامان زنگ زده بود شمارشو گرفتم و گوشیو دم گوشم گذاشتم بعد از چند بوق برداشت 《سلام پسرم خوبی؟ دراکو : سلام مامان جون شما خوبین بابا خوبه؟ نارسیسا : خوبیم صدات یکم گرفته ماریا چطوره؟ دراکو : مامان...چند روز پیش مامان بزرگ ماریا از دنیا رفت! نارسیسا : نه...آخی ماریا پیشته؟ دراکو : آره نارسیسا : یه لحظه گوشیو بهش بده》 دراکو : گوشیو دادم دست ماریا...مامانمه ماریا : متعجب به گوشی خیره شدم و گوشیو دم گوشم گذاشتم 《سلام..نارسیسا خانم نارسیسا : سلام ماریا بابت مادر بزرگت واقعا متاسفم درکت میکنم ماریا : ممنونم...نارسیسا : حالت خوبه؟ ماریا : ب..بله! نارسیسا : مراقب خودت باش دخترم! ماریا : چ..چشم خدانگهدار》 گوشیو دادم دست دراکو 《مامان؟ نارسیسا : جانم؟ دراکو : میخواستم یه چیزی بهت بگم نارسیسا : در مورد چی؟ دراکو : ....ماریا! نارسیسا : لبخند محوی روی لبم نشست بگو پسرم چی شده؟
دراکو : اگه بگم عصبانی نمیشی؟ نارسیسا : دراکو! بگو دیگه دراکو : خب راستش...راستش من ماریا رو دو..ست دارم!!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی ممنونم>>:) لایک و کامنت فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد رو کی میزاری لاو؟❤🌿😢
تو بررسیه لاوم☺ ولی بیوگرافیت:)
بهترینی لاوم
عاشقتم
تو بهترینی بیب:) منم
ینی اگه خانواده دراکو مخالفت کنن... 🙃
عالییییی:)
هعیی:) ممنونم زیبا
عاولییی
ممنونم قشنگم
عالییی بودددد خیلی کیف کردم 💚
مرسیی کیوتمم
مثل همیشه(。♡‿♡。)
تنکک یو لیدی
خیلی عالی بووود
وری گووود:))))💔🌚💙
ممنونمم بیب:)☺
اولین کامنت
عالیییی
تنکک یو لاوم
عالی بید دمت گرم
ممنونمم زیبا:)