پارت اول فصل دوم:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم>>
تئودور؟!! تئودور : انقدر تعجب کردی؟ خوبی؟ ماریا : نه خوب نیستم چی میخوای؟ تئودور : مثل اینکه مالفوی پشت سرم خیلی بد گفته که اینطور رفتار میکنی ماریا : اول فکر میکردم آدم خوبی هستی فکر میکردم از دراکو مهربون تری ولی اشتباه فکر کردم! تئودور : میشه بگی من چه کار اشتباهی انجام دادم؟ ماریا : نمیدونم! تئودور : ماریا من دوست دارم! ماریا : پوزخندی زدم ولم کن حوصلتو ندارم! تئودور : چرا اینجوری رفتار میکنی؟ مگه چی گفتم؟ مگه چکارت کردم؟ خیلی کنجکاوم اون درموردم چی گفته در باز شد و دراکو وارد خونه شد دراکو : تو اینجا چکار میکنی؟ تئودور : به تو چه؟ دراکو : اینجا خونه منه یادت رفته؟ تئودور : اما کسی که اینجاس برای تو نیست! ماریا : بسه میشه انقد مثل سگ و گربه به جون هم نیوفتید؟ دراکو : می بینی که تقصیر کیه تئودور این دختر حالش خوب نیست الان موقع هیچی نیست! تئودور : نگاهی به ماریا انداختم انگار درست نمی تونست تعادلشو حفظ کنه ماریا : سرم گیج میرفت همه چیزو تار می دیدم آخرین چیزی که فهمیدم این بود که افتادم روی زمین و سیاهی مطلق!
تئودور : ماریا دراکو : ماریا چی شد؟ رفتم سمتش ماریا؟ جوابمو بده تئودور برو...فقط برو تئودور : میخوای چکار کنی؟ دراکو : ببرمش بیمارستان برو تئودور : من جایی نمیرم منم نگرانشم دراکو : باشه...سوییچ و دادم دستش برو سوار شو ماریا؟ نفس عمیقی کشیدم و ب..غ...ل.ش کردم و سوار ماشین شدم پشت فرمون نشستم و نگاهی به صندلی عقب انداختم ماریا بی اهمیت خوابیده بود نگاهم به کنارم افتاد ای خدا یادم رفته بود اینجایی تئودور : حرکت کن دیگه دراکو : منتظر دستور تو بودم پامو روی گاز فشردم و فرمون و چرخوندم تئودور امروز نباید میومدی حالش داغونه دیشب کلی گریه کرده تئودور : سرمو انداختم پایین و بعد سرمو چرخوندم و به صندلی عقب چشم دوختم دراکو : ماشین و پارک کردم و از ماشین رفتم بیرون و ماریا رو بردم داخل بیمارستان چشمم به یه پرستار خورد پرستار : ماریا؟ آقای مالفوی ماریا خوبه؟ دراکو : یهو بیهوش شد ________________________________ تو سالن قدم میزدم تئودور : بشین دراکو : تئو ساکت باش تئودور : نمیخوام فکر کردی فقط تو دوسش داری؟ دراکو : رفتم و کنارش نشستم اونوقت واست مهم نیست اون کیو دوست داره؟ تئودور : چرا من هر کسی رو که دوست دارم یکی دیگه رو دو..ست داره؟ دراکو : تو چشماش خیره شدم باورم نمیشد اشک تو چشماش بود تئودور؟ خوبی؟ تئودور : نه! اون از پانسی که بیست چهار ساعت فکرش تویی
این از ماریا که تو رو دوست داره! کسایی هم که دوستام بودن یکیش متیو بود که اصلا ترکم کرد و دیگه نیست یکیش تو بودی که!... دراکو : متعجب بهش خیره شدم یه دقیقه وایستا تو پانسی رو دوست داری؟! تئودور : نه! دوست داشتم! الان فقط دوست منه اونم شاید! من ماریا رو دو..ست دارم دراکو : میرم ببینم چی شد از رو صندلی بلند شدم و رفتم تو اتاقی که بردنش یه سرم بهش وصل بود و یه دکتر بالا سرش دکتر : چیز مهمی فعلا نیست به خاطر کم خوابی و اینه که چیزی نخورده به خاطر مادربزرگشه دراکو : کنارش نشستم و دستمو روی موهاش کشیدم ماریا؟ تئودورم وارد اتاق شد نگاهمو ازش گرفتم تئودور : یادته؟ وقتی بچه بودیم باهم کلی بازی میکردیم تا وقتی که شب میشد و مامانت کلی دعوامون میکرد دراکو : بچه که بودم آرزو داشتم بزرگ بشم اما حالا که بزرگ شدم آرزوی روز های بچگیم و میکنم دلم هنوز رویا های بچگی رو میخواد همه چی خیلی زیادی واقعی شده تئودور : رفتم سمت در دراکو : کجا؟ مگه نگفتی نگرانشی؟ تئودور : اون فعلا یکی بهتر از منو داره البته فعلا دراکو منو دست کم نگیر و اگه تا حالا یه شخصیت مهربون داشتم این شخصیتمو فراموش کن قراره عوض شم برمیگردم ولی! از اتاق خارج شدم حس کردم اشکی از گوشه چشمم سر خورد به دیوار تکیه زدم و چشمامو رو هم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم تئودور گریه ممنوع از الان به بعد کسی میشم که ازش متنفر بشی دراکو مالفوی کسی که آرزو میکنی کاش نمی دیدمش کاش بر نمی گشت!
دراکو : ماریا کم کم چشماشو باز کرد ماری؟ خوبی؟ ماریا : لبخند تلخی زدم خوبم...تو..خوبی؟ دراکو : لبخندی زدم دکتر گفت به خاطر بی خوابی و گرسنگیه ماریا : میخوام برم نگاهی به سرم انداختم تموم شده بود از رو تخت بلند شدم دراکو : ماریا عه چرا اینطوری میکنی بزار دکتر بیاد ماریا : ولم کن دراکو : دستشو گرفتم و از اتاق رفتیم بیرون چشمم به دکتر خورد دکتر : ماریا خانم! ماریا : همون دکتر بود نگاهمو ازش گرفتم و ازش دور شدم دراکو : وایستا پول و بدم ماریا : خودم پول دارم دراکو : میدونم برو تو ماشین میام ماریا : هوفف...باشه از بیمارستان خارج شدم و تو ماشین نشستم و دراکو چند دقیقه بعد اومد دراکو : تئودور اینجا بود!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی ممنونم:)>>> لایک و کامنت فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
ممنونمم
عالی
تنکک قشنگم
مث هميشه عالیییییع 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻❤❤❤❤
ممنونممم بیب
چرا انقدر خوب مینویسی تو؟
شما چشمات قشنگ می بینه زیبا:) ممنونم لاو
عالییی
میشه به داستانم سر بزنی؟🥺
چون نویسنده عالیی هستی نظرت برام مهمه🖤🥺
لطف داری
تنکک یوو قشنگم:) هومم آره اتفاقا کاور و اسمش نظرم و جلب کرد
💚🥺
عالییی مثل همیشه:)
مرسییی بیب