
لینا با چشمای از حدقه در اومده و با تعجب به من زل زده بود چون اولین بار بود که طوری که لایقش بود و درست و حسابی بهش جواب دادم😏وقتی به مدرسه رسیدیم،من از اتوبوس پیاده شدم و به کلاس رفتم.اونجا دوستام منتظرم بودن:رزی،آیدا،مکس،و امیلی. امیلی پرسید:«انشاتو نوشتی؟» -آره،تو چی؟ ♢منم نوشتم^^ کلا همه ی بچه های کلاس انشاشون رو نوشته بودن :) وقتی معلم اومد،مکس در گوشم گفت:«انشاتو ببینم؟» گفتم:« دوست دارم وقتی میخونمش بشنویش^^» مکس هم قبول کرد.
معلم اومد و روی صندلیش نشست. لیست بچه های کلاس رو در آورد و روی میزش گذاشت و شروع به حضور و غیاب کرد. «تینا پارک» تو کلاس نبود:/ بعد معلم اسم بعضی از بچه ها رو صدا زد تا بیان و انشاشون رو بخونن. اولین کسی که معلم صدا زد،خرخون کلاس،«کاتیا اسکای» بود. معلم انشای کاتیا رو دست داشت و بهش نمره کامل داد. بعد«کیتی جونز»،«مری براون»، «مایا اسمیت» و ........ معلم اسم کلی از بچه ها رو صدا زد تا اینکه بالاخره معلم صدا زد:«ساشا بلایت!» خیلی خوشحال شدم 😄
با غرور رفتم جلو، یه نگاهی به انشام انداختم و....... ها؟؟؟؟؟ چی؟؟؟؟؟؟؟؟ این اصلا انشا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با خجالت سرمو انداختم پایین😣 چیزی که پیکسی برام درست کرده بود،اصلا انشا نبود!!!!!! فقط یه برگه آچار بود که یه نوشته به یه زبان عجیب روش بود:♕§®∆№°$¥4647`060√π÷gkcundhxubysydggf&☆♡-"90. با خجالت گفتم:«من،من نمیتونم انشا رو بخونم😶😐» معلم تند گفت:«چرا؟؟مگه چی نوشتی؟؟؟😐»
گفتم:«نمیدونم😣» معلم برگه ی منو گرفت و از چیزی که دید دهنش باز موند!! +این چه انشاییه؟؟این چه خطیه؟؟ به یه زبان دیگست؟؟ اصلا این چیه؟؟؟؟😠 -نمیدونم🥺 +من ازت اینو خواستم؟؟ -نمیدونممممممم😭 معلم انشای منو به بچه های کلاس نشون داد و پرسید:«این انشاعه؟؟» بعد روی انشای من کمترین نمره ی کلاس رو نوشت😔 خیلی ناراحت شدم تا اینکه زنگ مدرسه خورد و رفتم تو حیاط.
خب...... این پارتِ رمان تموم شد^^
بای.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ولی دلم بدجور براش سوخت
ساری بابتش:(
اشکال نداره:))
در انتظار پارت بعد
داستانت خیلی قشنگه♡
مرسیی 💙❤✨
اوکی پارت بعد هم به وقتش میزارم