
سلام سلام من اومدم با پارت ۱۳😄 اگر داستانمو دوس دارید لطفا دنبال کنید تا وقتی پارت بعد میاد با خبر بشید ☺تستچی لطفااا زود منتشر کن واایی 😑😑
👈چند روز بعد 👈 مری : به اقای اگرست قول داده بودم که امیلی رو زنده کنم و یه راه حلی براش داشتم 😏باید برم چین !😶یادمه که استاد فو گفته بود چینی ها بودن که معجزه گرارو ساختن پس اونا میتونن معجزه گری یا افزایش قدرتی که میخوام رو درست کنن پس میرم چین 🙄به پدر و مادرم گفتم برای یه طراحی میرم چین و اونا هم قبول کردند 😐😂چمدونمو بستم و برای پس فردا بیلیط گرفتم....و بعدم رفتم خونه ی اقای اگرست تا بهشون خبر بدم
⌚چند دقیقه بعد ⌚ گا : واقعا این کارو میکنی ؟😲مری : اره 😊گا : اممم...خییلی...ازت ممنونم 😘😅ادری : داشتم میرفتم کلاس شمشیر بازی که از اتاق پدرم صداهایی میومد خییلی فضول شدم 😅رفتم ببینم کیه...اون مرینت بود...داشت با پدرم حرف میزد که گفت امیلی رو زنده میکنه 😲😢سریع رفتم تو گفتم: ت...ت...تو...😢گا: اره ادرین مادرتو زنده میکنه ☺😢اد : بغض کرده بودم اصلا نمیدونستم چی بگم 😢ولی خییلی خوشحال بودم 😄مری : من برای پس فردا بیلیط گرفتم تا برم چین 🤗امم..خب دیگه من برم ....
مری : واای خییلی خوشحال شدن 😃خودمم دوس دارم هرچه سریع تر برم چین 😶رسیدم خونه رفتم تو و لباسامو عوض کردم و غضیرو به لوکا گفتم.لو: واای مرینت تو قلب خییلی مهربونی داری واقعا اگر کسه دیگه ای بود عمرن این کارو میگرد 😍😊مری : منم یه خنده ای کردم و گفتم ممنون 😳😊 👈پس فردا 👈 مری : صبح ساعت ۸ بیدار شدم و لباسمو عوض کردم و چمدونمو برداشتم و از لوکا خدافظی کردم و رفتم سمت فرودگاه 🙄.....به موقع رسیدم.سریع رفتم و سوار هواپیما شدم 🙄اولش خییلی استرس داشتم اخه اولش که میخواد پرواز کنه خییلی ترسناکه 😷😂 🕘چند ساعت بعد 🕘 مری: بلخره رسیدیم 😃رفتم یه هتل گرفتم و یکم استراحت کردم.....
مری : قبل از اینگه بیام چین تو پاریس ادرس نگهبان اصلیرو از استاد فو گرفتم ( بچه نگهبان اصلیه یعنی همون کسی که معجزه گر هارو اختراع کرد و فرمول درست کردن هر معجزه گریو داره 😶🙂) 🕥۱ ساعت بعد 🕥 مری : رفتم به ادرسه و رسیدم به یه خونه ، بهتره بگم یه قصر خییلی باحال بود و مجسمه های اژدهایی داشت 😍😮 در زدم و یه مرد گنده درو واز کرد 😕و اومدم بگم:.....که یهو گفت بیا تو 😶رفتم تو....و داخل قصره کلی اثار باستانی و جادویی بود ! و برای هر اثار یه مرده گنده کنارشون وایساده بود!😕فکر کنم مثلا از اثار ها محافظت می کردند...رسیدم به یه جایی که یه صندلی گنده اون بالاهه بود و یه مرد با لباس چینی و رنگ قرمز و با سیبیل های شبیه استاد شیفو نشسته بود 😐( خخخخ استاد شیفو 😂)مری : اهمم...اممم شما نگهبان اصلی هستید ؟ 😖اونم خیلی خشک و سرد گفت : بله... و بعد گفت چی می خوای ؟
مری : من لیدی باگ هستم..ابر قهرمان پاریس ..من برای یه کاری قدرت زنده کردن مرده هارو میخوام 😏نگهبان اصلی : برای چه کاری ؟...مری : اممم نمیتونم بگم اما نگران نباشید کار خطر ناک یا بدی نمیخوام انجام بدم😏😶نگهبان اص: برای گرفتن قدرت اضافی باید اول تست بدید تا بهتون اعتماد کنم ..مری : امم چه تستی ؟😕نگهبان اص :.....
خب این پارتم تموم شد😍نظرات را ۱۰ تا کنید و لایک و دنبال هم فراموش نشه 😘🤗عکس این پارت زیاد شبیه قصر اژدهای نیست ولی شما این جوری تسورش کنید 😅😆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تروخدا ادریتیش کن
گایز😊
پارت ۱۴ سارق عشق تو برسیه😊
های گایز❤😅
خب دوستان من پارت اول داستانLove in the dessert maker رو گذاشتم😎وخواهشن لطفااا حمایت کنید😘😶و پارت بعدی سارق عشق رو هم فردا میزارم🙂
چرا نمیزاری؟؟؟؟
من هم درس می خونم هم داستان تو دفترم مینویسم هم تست میزارم همه امتحان هامم ۲۰ میشم
بزاررررررررررررررررررررر دیگهه
😔راسش من هم اکانت اپارات دارم هم اینستا و هم تستچی😅😆و این روزا بیشتر کاور درست کردنام برای پستای اینستام وقتمو میگیره و زیاد توی اپارات و تستچی فعالیت ندارم و اینگه شنبه امتحان دارم پس....چند هفته ی دیگه هم باید صبر کنید!😶😂
اجوم
فکر کنم رفتی امتحان اره کلک؟
منم دارم میرم مواظب خودت باش
اولین اجیم 😍💎
مرسی اجولیه خوشگلم😘😅
بچه ها قسمت جدید اومد😨😨😨
برید ببینید چون......😰😰😨😨😵😵😱😱
مرینت هویتشو به الیا میگه!!!!😱😱😱😍😍😎😎
دیدم خیلی باحال بود
سلام عزیزم عالیییییییییییییبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییئییییییییییی
مرسییییییییی عشقم😘😘😘
باران پارت سه داستانم منتشر شد بخونیدش
یه نگاه به بازدید های من بکن یه ذره روحیه بگیری
عالییییییییییییییییییییییییییی بود❤️❤️🌺🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️