
ناطر گرامی به جان خودم ترسناک نیست . و دوستان گل ببخشیو ارواح رو تبدیل کردم به حاورا 😂
امیدوارم خوشتون بیاد 😊. داشتم از سر کار برمیگشتم که دیدم دوباره جلوی خونمون غوغاست . همیشه همین وضعه؛ این خونه متروکه دیگه داره برامون دردسر ساز میشه کم کم داره ترسناک میشه. ( جین ÷ ) دوباره چخبر شده بچه ها ؟ ( نامجون #) مثل همیشه از تو این خونه دوباره داره صداهای عجیب غریب میاد و یهو پنجره خونه جیمین هم شکست ( جیمین * ) دیگه دارم دیونه میشم هر روز خدا وضعمون همینه مامورای شهرداری هم که اومدن اینجا رو خراب کنن همشون فرار کردن ( تهیونگ % ) به نظرم به یه ج..نگیری کاراگاهی رو..ح گیری چیزی بگیم بیاد یه نگاه به اینجا بندازه (جیهوپ @) کسی یه روح گیر خوب میشناسه؟ (شوگا ~) دوستم میگفت یه خوبشو میشناسه زنگ میزنم و ازش میخوام بیان یه نگاه به اینجا بندازن دستت طلا شوگا زود زنگ بزن دیگه تحمل اینجا رو ندارم . ( جونگ کوک ^ ته بوم ¤ ) ^ مثل همیشه تو دفتر نشسته بودیم و داشتیم باهم جر و بحث میکردیم ¤ آقای جئون صدبار بهت گفتم منو با فامیلیم صدا نزن ^ کیم؟ ¤ باز که اینجوری صدام زدی 😑 ^ منم بهت گفتم منو جئون صدا نکن مگه گوش میدی که منم گوش بدم؟ ¤ من جونگ کوک صدات بزنم حله؟؟ ^ آره ¤ قول دادیا ^ قول من قولِ ^ آهای ته بوم تلفن داره زنگ میزنه ببین چی میگن ¤ حله ( گفت و گو ) سلام دفتر آقای جئون بفرمایین ~ سلام خانم من مین شوگا هستم . ما در خیابون ۳۷ غربی توی کوچه هفتم زندگی میکنیم اینجا یه خونه ی متروکه هست که صداهای عجیبی ازش میاد گاهی توی خونه هامون چیز های عجیب و ترسناکی میبینیم و اشیا و لوازممون غیب میشن حتی از شهرداری هم خواستیم این خونه رو خراب کنه ولی مامورا یا در رفتن یا غیب شدن . در خواستم اینه که بیاین و یه نگاهی به این خونه بندازین ¤ بله حتما همه موارد رو یاد داشت کردم لطفا منتظر باشین تا چک کنم کی وقت داریم ، ... ساعت ۴ عصر میایم اونجا ~ ممنون تا عصر فعلا ¤ خدا نگه دار. ^ ؟ ¤ یه مشتری بود زنگ زده بود میگفت یه خونه مترکه هست که صداهای عجیب غریبی ازش میشنون و این حرفا برا ساعت ۴ وقت دادم ^ هوففف بازم از همون همیشگی از چهار تا روح میترسن دلم یه چیز هیجانی میخواد ( ته بوم ویو ) وای که دلم میخواد لهش کنم عین بچه های لوس داره غرغر میکنه 😑😑 ¤ اینقد غر نزن برو بگیر یکم بخواب قراره از انرژیت استفاده کنی ^ اوک من رفتم
" ساعت ۴ عصر، کوچه هفتم. خیابان ۳۷ غربی " ^ فک کنم خونه مرموز اون باشه نه ¤ همینطور به نظر میرسه ^ از اونی که فک میکردم باحال تره * سلام شما باید روح گیر باشید درسته؟ ^ بله جئون جونگ کوک هستم * پارک جیمین از اهالی این محله ^ خوشبختم * همچنین اونا هم که اونجان بقیه اهالین . جین شوگا نامجون جیهوپ تهیونگ . دو تا دخترم زندگی میکنن که فعلا رفتن مسافرت ^ چند تا سوال ازتون دارم لطفا با دقت جواب بدین . تو این خونه دقیقا چی میبینین؟ # انسان هایی که از پشت پنجره دارن نگامون میکنن و چیز های سیاهی که توی خونه این ور و انور میرن * دو روز پیش منم وقتی داشتم بیرون رو نگاه میکردم یکیشونو که خیلی ترسناک بود دیدم از اونموقع به بعد همش احساس میکنم یکی تحت نظرم گرفته و امروز ظهر هم پنجره خونم بدون هیچ دلیلی شکست ^ که اینطور. منم احساس خوبی درباره این خونه ندارم یه چیز عجیبی دارم حس میکنم. خیلی خب ما یه سر میزنیم و بعد باهاتون حرف میزنم. بیا بریم ته بوم ¤ باش وارد خونه شدیم. یه خونه ی خیلی بزرگ دو طبقه به محض ورود با ارواح زیادی مواجه شدیم که هیچ مشکلی با ما نداشتن و فقط نگاهمون میکردن . ^ خیلی عجیبه ¤ چی عجیبه؟ ^ معمولا ارواح به محض دیدن ما شروع میکنن به اذیت کردنمون ولی اینا فقط دارن نگامون میکنن ¤ من میرم یه نگا به طبقه بالا بندازم توهم اینجارو بررسی کن ببین چند تا روح اینجا هست ^ خیلی خب حله . ته بوم رفت طبقه بالا منم داشتم اطراف خونه رو میگشتم و احساس میکردم یه چیزه عجیبی اونجا هست . خیلی کم بود نمیتونستم بفهمم چی که یهو ته بوم با صدایی لرزون صدام کرد ¤ جونگ کوک زود بیا بالا ^ رفتم بالا و با صحنه ای که مواجه شدم خشکم زد ^ این.. اینجا چه خبره ¤ مثل اینکه مامورای شهرداری رو پیدا کردیم ^ چرا اینکارو باهاشون کردن ( خودتون نسبت به سنتون اینجا رو در نظر بگیرین نمیخوام بترسونمتون فقط بدونین اونا مر..دن ولی چجوریشو میزارم گردن خودتون) اینکار وح..شیانس. که یهو از پشت سر صدایی اومد ♡ اینکار ما نبود کار اون عو..ضیه ^ تو دیگه کی هستی؟ ♡ من مینکیم روحم تو این خونه حبس شده و مجبورم اینجا زندگی کنم . همه ما اینجا گیر افتادیم و همش تقصیر اونه ^ منظورت کیه ♡ نمیتونم چیزی بگم وگرنه جونتونو میگیره ¤ اون کیه ( اشاره به پشت سر مینکی ) ♡ برادرمه ووشین ^ چرا طناب پیچ شده؟!
☆ تقصیر خودمه ♡ اون ازش خواست که ینفرو بک...شه و اونم اینکارو نکرد به خاطر همین میخواد اول زج..رش بده و روحشو ذره ذره نابود کنه ¤ کیو میخواست که تو بک.. شی؟☆ یکی از اهالی اینجا به اسم جیمین ^ چرا؟! ☆ چون اون چند روز پیش رئیسمون رو دیده و هرکی که اونو ببینه ک...شته میشه ولی من نمیخوام به انسان ها آسیبی برسونم چون خودمم یه روزی انسان بودم. ازتون خواهش میکنیم که بهمون کمک کنید. التماستون میکنم ♡ لطفا از جیمین محافظت کنین حتما میره سراغش نمیخوام شاهد مر..گ دیگه ای باشم ^ این چه حسیه ؟؟ ♡ داره میاد هرچه زودتر اینجا رو ترک کنین ¤ چیشده کی داره میاد ؟ ^ ته بوم توهم حسش میکنی یه قدرت خیلی قویه که داره نزدیک میشه سرشار از نفرت و بدجنسیه ☆ باید برین شما تنها راه نجاتمونید لطفا برین ¤ اما تو چی اون تورو نابود میکنه ☆ اون به این زودیا از شرم خلاص نمیشه میخواد زج...رم بده ^ ته بوم این حس خیلی قوی بیا بریم ¤ باشه با کوک زدیم بیرون کوک سرگیجه گرفته بود یهو رو به اهالی محله داد زد ^ سریع سوار ماشین بشید @ اونوقت چرا ^ اگه میخواین زنده بمونید سوار بشید د زود باشین سوار شید دیگههه ( با داد ) همه سوار شدن و زود حرکت کردیم رسیدیم به دفتر. جونگ کوک درو قفل کرد بعد گفت ^ من باید چندتا طلسم بنویسم که پیدامون نکنه حواست به اینا باشه ¤ حله . فقط کوک ^ چیه ¤ زیاد به خودت فشار نیار باشه؟ تازه خوب شدی و تونستی سرپا وایسی^ چیزیم نیست ته بوم نگران نباش
¤ به سمت پسرا رفتم و گفتم : جیمین کیه؟؟ ( با تعجب ) * منم چطور مگه ¤ تو گفتی چند روز پیش یه روح خیلی ترسناک دیدی درسته چه شکلی بود * خب شبیه بقیشون نبود خیلی بزرگتر و ترسناک تر بود راستش بقیه اصلا ترسناک نبودن ظاهرشون شبیه به انسان بود ولی این یکی نه جوری بود که با یه لحضه نگاه کردن بهش ترس وجودمو فرا گرفت و زود از اونجا دور شدم چرا می پرسی اتفاقی افتاده؟¤ اونی که تو دیدی رو..ح نبوده نمیدونم چیه ولی رئیس اون خونست و چون تو اونو دیوی میخواد بک...شتت ... " پایان پارت اول "
دوستان ببخشید اگه کم بود. فعلا تا پارت ۱۰ نوشتم و باید بگم موضوع داستان خیلی پیچ در پیچه تو پارت ۱۰ اولین کشته رو دادیم 😂 ناظر گرامی من کاربر Bad army هستم لطفا رد نکن ولی اگه داستان مشکلی داشت تو پیویم پیام بده تا از پارت بعد اصلاح کنم
خداوند لایک کنندگاه و ناظر این تست دا بسیار میدوستت .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ها کیوتم من نا ظر تستم تست عالی بود بیبی تست هم لایک شد مایل به پین و فالوووو :))
هعی
بعد 1 ماه
چی شد پ؟
از تستچی رفته ام
ببخشید دیگه
وقتی هرچی میزارم رد میشه ارزش پوندن نداره
شرمنده خداحافطی نکردم
نامردی
بدرودد 😥😥
ببخشید ولی درحال حاصر تو ایتا مشعول نوشتن فیکشن the blue هستم
زانر جنایی معماری فانتزی خشن و اصم....ات
دوست داشتی یه سر بهم بزن
تو تستچی نتونستم بال هامو باز کن پس رفتم
اما هنو بالهای پروازمو نشکوندم 😁
اهم اهم پارت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتشر نمیشههههههههههههههههههههههههههههههههه
چ راا
از ناطرای گل بپرس
پس از سال ها انتظار تمام میشود و بانو کیمین به صحنه برمیگردد 😂
داستانت حرف نداره عشقم
بی صبرانه منتظرم 💜💜
منتشر نمیشهههههههههههه 😣😭
😭😭😭
همونطور که انتظار داشتم عالی بود😉😁
این اولشه وسطاش دیگه چی میشه😉❤
هیچی دوستانم هر لحضه :
پس کووو پارت دوازدههههههههه
چرا نمینویسییییی
اوت بدبخت رو کشتی راحتتت شدییییی 😂😂😂 و هر ثانیه اینگونه میگذرد
خیلی گادهههههه پارت بعددددددد
دیروز گذاشتن کسی منتشرش نمیکنه 😢😭
منتظر پارت بعد
دو روزه گذاشتم منتشر نمیشه
امروز میخواستم پارت سه رو بزارم دیدم دو هنوز منتشر نشده 😑
بعدشم تعدهد لایک ها و حمابت رو نگا جون من .
میزنن از ذوق آدم 😖
درک میکنم ادم رو بی ذوق میکنن
ولی داستانت خیلی جالب و خوبه
از نظر انتشار چون ممد برکنارم کرد نمیتونم منتشر کنم
بعدی
این یک خواهش نبود دستور بود سریع باش لطفاااا
گذاشتم هنوز منتشر نشده
آه متاسفانه نمیتونم منتشر کنم
دیگه ناظر نیستم
ارزش یک عالمه صبر رو داشت
بعدی
بعدی
بعدی
خوشحالم