در انتظار باران بودم که ناگهان بادی وزید. طولی نکشید که آسمان شروع به باریدن کرد. قطره های باران گونه را نوازش می کرد و به یادم می آورد، تنهایی من به وسعت دریای پهناور است. باز هم باران می آمد و باز هم من تنها در زیر این باران بودم. چتر را کنار بردم و از راه ایستادم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
های،، تستت لایک شد؛
بک میدم خلاصه؛
میتونی برای جبران به اخرین تستم سر بزنی؟!. اینروزا کاربرا به تستای بامحتوا توجه ندارن متاسفانه.. ممنون میشم که با حمایتت هارتمو اکلیلی کنی))>>
پین کنی بهت شیرکاکائوهامو میدم خوشکله؛
داداش اون پل پوسیده هم تحت تاثیر قرار گرفت ...
با تشکر فراوان💜
nice👌🏻🗿
زیبااااا
ـ منی که دارم گریه میکنممم
خودمم سرش خیلی گریه کردم🥲💜
:)
میدونی حقیقتا وقتی مینویسم کل هوش و حواسم میره سره کلمات، هر کلمه ایی که مینوسم رو از ته قلبم مینویسم و وقتی به خودم میام از اول میخونم و خودم سرش خیلی گریه میکنم، من خیلی خیلی احساساتی ام، به حدی که بابم میگه بشین اون ور اشک تو چشام جمع میشه:)
...:)
باشه ولی خیلب قشنگ بود.
خیلی ممنونم 💜
خیلی جالب و ادبی بود افرین واقعا بیشتر از این متن ها بزار 😉
چشم
خیلی ممنونم 💜
😉❤️