پارت 10:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک:) فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم:))
چرا انقد زل زدی به من؟ ماریا : سرمو انداختم پایین من..به..شما...زل نزده بودم فقط...حس کردم قفسه هارو خاک گرفته و اومدم که تمیزش کنم دراکو : اونوقت دقیقا وقتی که من میام اینجا؟ ماریا : اتفاقی بود دراکو : اوکی... از کتابخونه رفتم بیرون ماریا : نفس عمیقی کشیدم من..چم شده..دستمال و از روی قفسه برداشتم و رفتم بیرون رو مبل نشسته بود و کتاب می خوند دلشوره عجیبی داشتم گوشیمو برداشتم و شماره مامانم بزرگ و گرفتم چند تا بوق خورد و جواب نداد چرا جواب نمیده؟ دوباره شمارشو گرفتم بردار دیگه بازم جواب نداد دیگه بدجور نگران شده بودم دراکو : نگران به نظر میای ماریا : ما..مان بزرگم گوشیو جواب نمیده دراکو : شاید دستش گیره ماریا : همیشه جوابمو میداد می..میشه برم بهش یه سر بزنم؟ با لحن آرومی ادامه دادم خواهش میکنم! دراکو : مگه منم باهات بیام! ماریا : نیازی نیست دراکو : بری دیر برمیگردی الانم شبه ماریا : با..شه دراکو : از رو مبل بلند شدم و سوییچ ماشین و تو دستم گرفتم بیا ماریا : سوار ماشین شدم دراکو : پشت فرمون نشستم و دستمو روی فرمون گذاشتم و پامو روی گاز فشردم بعد از چند دقیقه رسیدیم جلوی خونه قدیمی ماریا : سریع از ماشین پیاده شدم و با عجله در و باز کردم و از پله ها دویدم بالا مامانی؟ مامان بزرگ؟ جوابی نیومد و همین استرسم و بیشتر کرد!
مامان بزرگ رو مبل نشسته بود و چشماشو رو هم گذاشته بود بهش نزدیک شدم و دستمو روی صورتش کشیدم مامانی؟ رزالین : ما...ا..ماریا ماریا : چی شده؟ حالت خوب به نظر نمیاد رزالین : خو..بم ماریا : مامانی خوب نیستی بیا بریم بیمارستان خوب میشی خب؟ رزالین : نمی...ت..ونم خو..ب نف..س بک..شم ماریا : مامانی بلند شو...دراکو : با قدم های آروم وارد خونه شدم حالش واقعا خوب نبود خیلی نفس نفس می زد وایسا ماریا... وایسا...دستشو گرفتم و با کمک ماریا کمکش کردیم بلند شه و وارد ماشین شدیم رزالین خانم الان می رسیم ماریا : تند تر برید خواهش میکنم... خدایا من...همین مامان بزرگ و دارم... دراکو : پامو بیشتر روی گاز فشردم رسیدیم دم بیمارستان آروم آروم وارد شدیم ماریا : مامانی خوب میشی خب؟ باشه مامانی؟ رزالین : لبخند بی جونی زدم پرستار : چی شده؟ ماریا : مامان بزرگم خوب نمیتونه نفس بکشه پرستار : سابقه داشته؟ ماریا : فکر میکنم قبلا چند بار خوب نتونسته نفس بکشه خوب میشه؟ یه دکتر اومد ماریا : آقای دکتر...خو..خوب میشه درسته؟ دکتر : باید بیمارستان بمونن بستری شه رو به پرستارا کرد زود باشید ماریا : دستشو مجبور شدم ول کنم لبخندی زد و وارد اتاقی شدن تو سالن قدم میزدم و دراکو به دیوار تکیه زده بود و بهم خیره شده بود
دراکو : سرم گیج رفت ماریا : شما حس منو درک نمیکنید همیشه انقد بی احساسی؟ دراکو : خیلیم خوب حستو می فهمم...آره من بی احساسم! بی احساس شدم! ماریا : بغض توی گلوم شکست و صدام شدت گرفته بود اگه دیگه نتونم ببینمش چی؟ اگه دیگه لبخندش و نبینم چی؟ هان؟؟! دراکو : اعصابش خورد بود به دیوار می کوبید وایستادم جلوش و گرفتمش تو بغ..لم!! ماریا : چشمام گرد شده بود ولی واسم مهم نبود کجام...کمی آروم شدم...دراکو : پوزخندی زدم...به خاطر خیلی چیزا بی احساس شدم...دستمو روی موهاش کشیدم ماریا : ازش جدا شدم و همون چشمای اشکی بهش خیره شدم دراکو : سعی کردم لبخندی بزنم قول نمیدم ولی...حس میکنم خوب میشه...ماریا : هنوز تو شوکه بودم دکتر از اتاق اومد بیرون دویدم سمتش چی شد؟ حالش خوبه؟ دکتر : فعلا همونطوره می تونید ببینیدش اما اگه وضع نفسش بدتر بشه میره تو کما! ماریا : چشمامو با درد روی هم گذاشتم و راه افتادم سمت اتاقش در و باز کردم رو تخت دراز کشیده بود و بهم نگاهی انداخت لبخند بی جونی زد کنارش رو صندلی نشستم و دستشو گرفتم و لبخندی زدم مامانی؟ آخه چرا اومدی اینجا؟ مگه نگفتی باهم بریم تو پارک قدم بزنیم....زود خوب شی ها باشه؟ رزالین : بر..گشتم..با..هم پیت..زا بخوریم؟
ماریا : آره قربونت...خوب شی ها پرستار وارد اتاق شد پرستار : بهتره برید خانم ماریا : پس امشب و کی پیشش میمونه؟ پرستار : همراهی نباید پیشش باشه پرستار ها هستن ماریا : دستشو گرفتم و تو چشماش زل زدم و لبخندی زدم بازم بهت سر میزنم.... تا وقتی خوب شی!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی:) لایک و کامنت فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود. خوش به حال ماریا ک همچین مادربزرگی داره و دراکو هم کنارشه :)
ممنونم بیب:)
عالی
مث تو؟:)
عااییی
مرسیی قشنگم
عالی بود ❤❤ ادامه بده خیلی قشنگ مینویسی 🙏🏻🙏🏻
مرسی زیبا؛ لطف داری بیب حتما
فدااای توو😁💛
خدانکنه؛)