کنیچوا این اولین داستان منه امیدوارم لذت ببرید✨♥️
کاری که مایکی گفته بود رو بلاخره انجام دادم،درسته من اون ع#و#ض#ی رو ک#ش#ت#م.
وقتی داشتم اون رو م#ی#ک#ش#ت#م برای یک لحظه احساس دردی کنار شکمم ایجاد شد.احساس عجیبی دارم انگار یه مایعی از گوشه شکمم داره میریزه. دست خود را کنار شکمم بردم و به آن مایع دست زدم.وقتی به دست خود نگاه کردم چشمانم را از تعجب بزرگ کردم.مردمک های چشمانم کمی میلرزیدند.درست است آن مایع قرمز رنگ خ#و#ن بود.حالا فهمیدم لحظهای که داشتم او را م#ی#ک#ش#ت#م چاقوی بسیار بزرگی را درون شکمم فرو برده بود.صدای آژیرپلیس میامد انگار آنها رسیده بودند.زیر لب ل#ع#ن#ت#ی به آن مردی که ک#ش#ت#م فرستادم.سعی کردم از آن کارخانه متروکه بسیار بزرگ و خراب بیرون برم، حالا زخمی هم شدهام و این اصلا برای من خوب نیست.لنگان لنگان به سمت خروجی مخفی کارخانه رفتم و در آن را باز کردم.از کارخانه خارج شدم انگاری هوا تاریک و شب شده است.ناگهان پلیسها وارد کارخانه شدند.کارخانه وسط جنگل دور بود. میان درختان جنگل میدویدم اما دردم بسیار زیاد شد و زخمم عمیق بود طبیعی است خ#و#ن زیادی تا حالا از من رفته باشد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
مخصوصا جای خیلی جالبی پارتو تموم کردی؛-؛
حیح ای ام بد گرل🌝✨
خیلی قشنگ بوددددد
آریگاتو:)
جالب بود ولی داستان بعضی اوقات به زبان گفتاری و بعضی جا ها هم کتابی می شد:)
ممنونم از نظرت:)
میدونی من سعی میکنم پنجاه پنجاه
بنویسم یعنی هم کتابی باشه هم عمیانه
تا خواننده ها راحت باشن و اذیت نشن
راستش شاید از نظر نویسنده اینطوری قابل درک تر باشه؛ ولی یجورایی سطح قلم رو میاره پایین تر. بهتره به زبان معیار بنویسید. یعنی نه گفتاری و نه در اون حد کتابی که خواننده نیاز داشته باشه یک لغتنامه کنارش بذاره تا متوجه منظور نویسنده باشه.
بازم از نظرت ممنون...خیلی برام ارزشمنده
عالی
تنکس آفرودیت:)
خب پارت بعد کووووو بنویسسسسس
هر وقت بنویسم تسچی یه جوری میشه نمیدونم چرا
عررررر سانزوووو نبایدددد بم#یره#هههه به شدتتتت منتظر پارت بعدیمممم 🥹🥹🥹
راستی کمک خواستی و نمیدونستی چیکار کنی به پیوی سر بزن کمکت میکنم🙂
ممنون که کمکم میکنی♥️
میخوام یه چیزی بگم ولی داستانم لو میره😂