
ناظر لطفا رد یا شخصی نکن🥺
🐱:وقتی در باز شد همه رو کردند به سمت در تالار و اونجا بود که شاهدخت داشت همراه با پادشاه به سمت جایگاه میومد. 🐞:با هر قدمی که به سمت شاهزاده آدرین و جایگاه ا.ز.د.و.ا.ج برمیداشتم عصبی تر میشدم،ترسیده بودم و با تمام وجودم میخواستم ف.را.ر کنم،سوار یه اسب بشم و برم به جایی که نمیشد پیدام کرد.با تمام وجود با غریزه ام که میگفت باید بروم و حتی پشت سرمم نگاه نکنم می.جن.گی.دم حتی اگر میتوانستم بروم هم اینکار رو نمیکردم سرنوشت سرزمینم و مردم دست من بود تا یه ج.ن.گ بزرگ اتفاق نیوفته که سرزمینه من قطعا توش ش.ک.س.ت میخوره.
🐞:وقتی رفتم روی جایگاه همه نشستند،همه آنجا بودند:از خانواده شاهزاده آدرین خواهر ملکه امیلی همراه با پسرش شاهزاده فلیکس و ه.م.س.رشان پادشاه خورشید جناب تروین اونجا حضور داشت دوستان و آشنایان خانوادگی و دوستان خود شاهزاده. از خانواده من پدر و مادرم،ماریا و مایکل،خاله عزیزم سالیا و دایی جانم چنگ(خانواده مادری مرینت اشراف دوک و دوشس هستند).مایکل که کنار ماریا نشسته بود مدام به آدرین چشم غره میرفت و معلوم بود که درست مثل همون اول اصلا خوشحال نیست.
🐱:مراسم بالاخره شروع شد و پدر شروع کرد به حرف زدن:⛪️:امروز اینجا هستیم تا شاهد اتفاقی بسیار مهم در آینده دو سرزمین بشویم،لطفا ع.هد ها را شروع کنید: 🐞:من شاهزاده مرینت ع.هد میبیندم تا در کنار شاهزاده آدرین بمانم در شادی و ناراحتی… 🐱:در سلامتی و ناخوشی… 🐞:ج.ن.گ و صلح… ⛪️:هم اکنون با اختیاراتی که به من داده شده شما را ز.ن و ش.و.ه.ر اعلام میکنم…

🐞:بعد از اینکه مراسم تمام شد زمان ر.ق.ص فرا رسیده بود و همه مشغول ر.ق.ص.ی.د.ن بودن: روی صندلی نشسته بودم شاهزاده اومد و دستش را دراز کرد و گفت: 🐱:افتخار میدید بانوی من؟🐞:باخودم فکر کردم:بانوی من؟مطمعنم قبلا این رو یه جا شنیدم.وقتی گلویش را صاف کرد دیدم که هنوز منتظر است،از گوشه چشم میدیدم که پدر و مادرم دارند مارا نگاه میکنند پس گفتم:اه.خیلی خب.و دستش را گرف.تم… بعد از مراسم لباس هایم را عوض کردم و تبدیل به لیدی باگ شدم… (برای رقص یه همچین چیزی تصور کنید(:
🐱:بعد از مراسم تبدیل به کت نوار شدم:آدرین داشت با خودش فکر میکرد:هر چقدر گفتم نتونستم کسی رو مثل لیدی باگ میون جمعیت پیدا کنم به غیر از… ناگهان کسی پشت سرم فرود آمد. 🐞:وقتی رسیدم روی پشت بوم دیدم کت نوار اونجاست… 🦋:مراسم تمام شده بود و به اتاق کارم رفته بودم تا کمی استراحت کنم که یکهو دختری با موهای بلند قهوه ای که آخرشان بافته شده بود با چشمانی سبز وحشت زده در اتاق را باز کرد و گفت🐯:عالیجناب از سرزمین آب خبر آوردم!…
خب بچه ها امیدوارم خوشتون اومده باشه(: به نظرتون اون دختره که برای گابریل خبر اورد کیه؟ بزارید یه آنچه خواهید خواند براتون بزارم: یه دس.ی.سه؟ او.او.اون م.م.مر.ده! باهاش چیکار کردی؟ اما ….. نمیتونه کامل برای کسی بشه.نه بدون یه شرط. اون دنبالشونه!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لایلا*
و اینکه بنظرم زوده هویت همو بفهمن یا حداقل اگه میخوان بفهمن باهم بفهمن چون اصلا عادلانه نیست که دختره اول بفهمه(بنده اسم دختره رو نمیگم چون آلزژی دارم و حتی تو تایپ کردنم نمیتونم بگمش خودت بفهم کیو میگم)
ممنون از نظرت🌝