ناظر لطفا رد یا شخصی نکن🥺
🐱:وقتی در باز شد همه رو کردند به سمت در تالار و اونجا بود که شاهدخت داشت همراه با پادشاه به سمت جایگاه میومد.
🐞:با هر قدمی که به سمت شاهزاده آدرین و جایگاه ا.ز.د.و.ا.ج برمیداشتم عصبی تر میشدم،ترسیده بودم و با تمام وجودم میخواستم ف.را.ر کنم،سوار یه اسب بشم و برم به جایی که نمیشد پیدام کرد.با تمام وجود با غریزه ام که میگفت باید بروم و حتی پشت سرمم نگاه نکنم می.جن.گی.دم حتی اگر میتوانستم بروم هم اینکار رو نمیکردم سرنوشت سرزمینم و مردم دست من بود تا یه ج.ن.گ بزرگ اتفاق نیوفته که سرزمینه من قطعا توش ش.ک.س.ت میخوره.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
لایلا*
و اینکه بنظرم زوده هویت همو بفهمن یا حداقل اگه میخوان بفهمن باهم بفهمن چون اصلا عادلانه نیست که دختره اول بفهمه(بنده اسم دختره رو نمیگم چون آلزژی دارم و حتی تو تایپ کردنم نمیتونم بگمش خودت بفهم کیو میگم)
ممنون از نظرت🌝