تولوقودا لایک و کامنت بزارید این چند روزه حالم خیلی خیلی خیلی خیلی گرفته هست تنها حمایت های شما و لایک هاتون باعث می شه هم خوشحال و سرحال شم ممنون از حمایتتون🥰🥰
از زبان کت نوار: با سرعت تمام به محل قرار رفتم.(ناظر عزیز و گرامی منظور از قرار ع&ا*ش٪ق/انه نیست بلکه منظورش قراری که برای پروژه گذاشته هست) وقتی مطمئن شدم کسی نیست به حالت عادی برگشتم.پلگ: تروخدا یه پنیر بده این معده من دیگه پوک شد😫.فیلیکس: بگیر فعلا حوصله دعوا با تو رو ندارم😔. پلگ هم عین جت پنیر رو قاپید و رفت تو کیفم. وارد اتاق شدم.پدرم با چندتا از همکار ها و دوتا پسر ناشناس دور میز جمع شده بودن. یکی از پسرا تقریبا قد کوتاه به نظر معذب میومد و دیگری قد بلند و بی حوصله به پنجره خیری شده بود.
رفتم نشستم.گابریل: خوش وقتم که شما هارو اینجا میبینم.ما قراره از فردا صبح ساخت و لوله کشی ساختمان را برای پروژه شروع کنیم فقط آقای فِن( سعی کردم اسمش مخلوطی از اسم چینی و کره ای باشه و آقای فِن اون پسره ی قد بلند و بی حوصله هست) باید اینجارو امضا کنید😁. اون پسره هم عین خیالش نبود به پنجره نگاه میکرد.گابریل: آقای فِن.....آقای فِن....صدای منو میشنوید🤨؟ ولی بازم عین خیالش نبود دارن صداش میکنن.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عزیزانی که رمان منو دنبال میکنن باید بگم این رمان تمومی نداره فکر کنم تا جایی بره که مری و فیلیکس به عنوان بزرگترین ج د خانوادشون شناخته بشن😆😁
خیلی عالی بود..
تموم شد؟ بقیه پارت ها کو؟
راستی یه نظرسنجی برای رمان ساختم او رو جواب بدین ممنون میشم
داستانت خیلی عالیههه
راستی امیدوارم زود سردردت خوب شه
ممنون الان بهترم مرسی اجی
خوبه