سلام بیبیز خب اینم پارت دو لطفا حمایت کنین....لایک و کامنت و .... فراموش نشه بوصص☺♥
مینهو :
اون بنظر پررو میومد باید ولش کنم؟نه گناه داره ای بابا چقد عاجزانه ازم درخواست کمک کرد بالاخره من یه ادم خوبم نباید دست رد به سینه ی نیازمندا بزنم ، این اولین و بهترین تجربه کمکم میشه قطعا قراره خوش بگذره ، خیلی هیجان انگیزه باعث میشه که ایده هام برای تکمیل کردن داستانم بیشتر بشه ، اون دختر زیبایی بود ولی به نظر نمیومد که ادم بدی باشه یا اونقدری پولدار باشه که بخواد پاداش بزرگی بهم بده ، در رابطه با رفتنم دو دل بودم اما خب اون دختر انگار از اینکه همراهی داشت خوشحال بود ، دلم براش میسوخت تصمیم گرفتم تا بگذارم امروزو توی خونه ی من بمونه و از حمومم استفاده کنه
9:30 شب ،شنبه ، 24 آگوست، تگزاس:
اونا به خونه رسیده بودن ، امروز روز خسته کننده ای برای یونا بود و همینطور روز جالبی برای مینهو ، یونا از حموم مینهو + لباساش استفاده کرد و وقتی اومد بیرون متوجه شد خبری از مادر مینهو نیست
یونا:مامانت باهات تو یه جا زندگی نمیکنه؟
مینهو: نه..اون وقتی یکم از پولی که من براش زحمت کشیده بودم جمع کرد تونست برای خودش یه بلیط هواپیما برای رفتن به ژاپن بگیره تا با خانوادش باشه
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)