[[دراکو]]=منتظر کنار تخت نشسته بودم که دیدم لیا چشماشو باز کرد
لیا: من اینجا چیکار میکنم؟ دراکو؟
دراکو: وقتی با زمین یکی شده بودی آوردمت اینجا
هری همراه رون و هرماینی از راه رسیدن
هری: خوبی؟
رون: نکنه تو باهاش کاری کردی مالفوی؟
دراکو: بهتره به حرف زدنت دقت کنی ویزلی
لیا: نه من یدفعه حالم بد شد و اگه دراکو نبود معلوم نبود چه اتفاقی برام بیفته.
رون: هری الان باید از این تشکر کنیم؟
هرماینی: معلومه که نه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
خیلی قشنگن چرا ادامش رو نمیزاری؟
مرسی واقعا وقت ندارم دارم واسه کنکور میخونم اگه وقت کردم میزارم حتما 🙂
منطقیست
موفق باشی🙃
خیلی داستانت باحاله 😁
عالی 🫂
مرسییی💚
اصلا وقت خوندن ندترم داستان خودم هم فعلا نوشتنش متوقف شده ولی حتما تو تابستون میخونم این پارتو خوندم فهکیدم محشره :)
مرسی
منم وقت نداشتم پارت جدید بزارم:)
عالی
ممنون🤍