
سلام آجی تصمیم گرفتم یک داستان بنویسم😎
چشمامو باز کردم تو یه جای تاریک بودم با خودم فکر کردم من کیم اینجا کجاست😱 یه نور دیدم زود به طرفش رفتم یه بازار بزرگ بود یه دفعه سرم درد گرفت چشمامو باز و بسته کردم دیدم افتادم زمین و جلوم ۷ تاپسر بود که ماسک داشتن یکی شون دستشو جلوم دراز کرد و گفت ببخشید!
دستشو گرفتمو بلند شدم یک دفعه یه ماشین اومد و میخواست بخوره بهم که اون پسره خودشو انداخت جلوی ماشین و همه جا تاریک شد با صدا های بلنده بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم یکی از همون پسر ها بود که داشت با صدای بلنده گریه میکرد بهش گفتم ببخشید چیزی شده که اون گفت جونگ جونننگ کوک😭😭😭گفتم جونگ کوک کیه باچشمای اشکون و تعجب گفت نمیشناسیش کمی مکس کردمو گفتم نگو همون بود که نجاتم داد براش اتفاقی افتاد 😰😨 گفتش ما گروه بی تی اس هستیم یک گروه خواننده منم جیمینم
غیر ممکنه مارو نشناسی! بهش گفتم چه اتفاقی برام افتاده و چیزی یادم نیس بعد گفتم راستی جناب جونگ کوک چه اتفاقی براشون افتاده دوباره اشکاش سرازیر شدو با من من گفت رفته کما 🥺😭 گفتم چچچییی کماااا و به گریه افتادمو گفتم منو ببخشین به خاطر من
این اتفاق ناگوار افتاد متاسفم ببخشید ولی میشه برم دیدنشون با مهربونی دستمو گرفت و گفت حتمی ولی بعد از اینکه سرمت تموم شد بقیه اعضا هم امدن اونی که فکنم تهیونگ بود غذامو داد بهم اونا خیلی مهربون بودن که یه چیزایی یادم امد نامجون گفت حتی اسمتم یادت نمیاد که بایه بغض گفتم الان یادم امد اسمم البته فکنم جنیور.که بهم گفتن واقعا اسمت قشنگه تشکر کردم که دکتر امد و سرمم تموم شد بعد
رفتم به دیدن جانگ کوک چه چهره مهربونی داشت برای خودم متاسف بودم کلی گریه کردم چشام پف کرده بود بیرون رفتم و عضا گفتن خواهش میکنیم خودتو غصه نده که یک دفعه از حال رفتم
نور میزد به چشمام بلند شدمو به طرف آینه رفتم واییی اوف چشمای آبی دریایی و دماغ قلمی و لبامم نه خیلی پهن بود نه خیلی نازک با موهای مشکی و پوست سفیدم همینطور داشتم قربون صدقه خودم میرفتم که در باز شد منتظرتونم تا پارت بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)