
ناظر لطفااااا رد یا شخصی نکن💖🥺

🐞:با افکاری که داشتم خیلی ناراحت بودم پس رفتم توی کابینم و روی تخت دراز کشیدم که ناگهان تیکی از توی زیپ لباسم بیرون اومد و گفت:مرینت ناراحت نباش مطمئنم شاهزاده آدم خوبیه.🐞:وقتی صدای تیکی رو شنیدم از جا پریدم،اصلا یادم نبود که تیکی اونجاست.🐞:تیکی ترسوندیم! ✨:وای ببخشید.🐞:تیکی کوامیه منه.اون به من کمک میکنه تا به شکل یه ابرقهرمان در بیام و به من سلاح و قدرت جادویی میده(دیگه خودتون بلدین دیگه تا ته ماجرا برید.)
🐞:یه شب که توی اتاقم بودم ناگهان یک صدای تلق شنیدم،صدا از طرف پنجره اتاق اومد پس رفتم اونجا و دیدم یه جعبه با علامت های چینی لب پنجرست،وقتی جعبه رو برداشتم و درش رو باز کردم یهو یک نور قرمز ازش زد بیرون!نور دورم چرخید و به شکل یه موجود کوچک قرمز رنگ با خال های سیاه تبدیل شد.
تیکی که با به یاد آوردن اون خاطره خنده اش گرفته بود گفت✨:وقتی از جعبه اومدم بیرون تو داشتی جیغ میزدی و سعی میکردی از من دورشی تا زمانی که من همه چیز رو برات توضیح دادم و حتی تا چند روز وقتی بهت نزدیک میشدم بی اختیار جیغ میزدی.🐞:با یاد آوری اون خاطرات خندم گرفت ولی بعد از چند دقیقه دوباره حالم بعد شد و شروع به گریه کردم.
بعد از ۳روز توی راه بودن بالاخره به سرزمین آتش رسیدم.اونجا یک کالسکه سلطنتی به دنبالم اومد و من رو سوار کرد و به قصر برد.وقتی به قصر رسیدم و وارد شدم دختری به استقبالم آمد که تا به حال ندیده بودمش.اون موهایی طلایی با چشمانی سبز و پوستی روشن داشت.لباسی صورتی پوشیده بود و قیافه اش جوری میزد که انگار من یک تک شاخ هستم که سوار بر رنگین کمان به انجا رفته ام.🦄:سلام عزیزم من آدرینام،خواهر آدرین به سرزمین ما خوش اومدی💖
اااا.عم،سلام. 🦄:سلام امیدوارم سفرت خوب بوده باشه و اذیت نشده باشی.🐞اممممم نه اصلا.🦄:انگار یکم معذبی! 🐞:خب خب اره راستش من تاحالا بدون خانوادم سفر نکردم و الان یکم ترسیدم.🦚:اصلا نگران نباش عزیزم اینجا رو خونه خودت بدون.🦄:ایشون مادر من امیلی ملکه سرزمین آتشه.🐞:من تاحالا از کلمه باشکوه برای توصیف کسی استفاده نکردم ولی ملکه امیلی واقعا باشکوه بود.موهای طلاییش که بافته شده بود و چشم های سبزش که درست مانند چشم های آدرینا بود،صورت کشیده و لب های صورتی اش،لباس سفید ساده ولی در عین حال برازنده و زیبایش و تاج ظریف سفیدی که بر رویش تنها و تنها فقط یک یاقوت سبز یشمی بود باعث شد من احساس کنم که لباس هایم اصلا مناسب نیست و در نگاه آنها مانند یک کودک خیابانی هستم.
ایمدوارم خوشتون اومده باشه🌝✨لایک و کامنت قراموش نشه💖 ناظر لطفا رد یا شخصیش نکن🌻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستان قشنگیه:)
لطفا به داستان منم سر بزن
حتما(:
پارت ۳ص رو لطفا بزار عالیه
سلام عالی بود👌🏻👌🏻
پارت ۳ رو زود تر بزار😍😍