برید آهنگهای غم انگیزتون رو آماده کنید...
ولونا: با علامت بال بلونا همه چیز برام روشن شد. درد تو بدنم پیچید . تبدیل شدن به فلاوردای سخت و دردناک بود. وقتی فرم بدنم رو گرفتم پنجره رو شکوندم. نگاه کامرون روم افتاد:و...ولونا؟! یک فلاوردای عواطف احساسی رو باید کنار بذاره! تو دستام جرقه ی بنفش ایجاد کردم و به سمتش رها کردم. بال هام رو باز کردم و به سمتش هجوم بردم. شمشیرش رو گرفت روبه روم و جلوی چنگال هام قرار داد. ♤ تو کجا بودی؟! ☆ مسئله این نیست من کجا بودم کامرون رویس ! مسئله اینه که تو حق زندگی کردن نداری! چنگال هام رو تو گردنش فرو کردم و بیرون کشیدم.♤چرا؟! با شمشیرش یک خراش روی بال چپم انداخت . ☆ چون تو منو رها کردی! خونم رو بالم رو لیس زدم. ♤ من کسی رو رها نکردم ! تو 2 سال پیش غیب شدی ! ☆ فکر کردی انتخاب خودم بود؟! ازت متنفرم کامرون ! کلمات دروغ که از زبانم بیرون ریخته می شدند. ♤ پس منو ببخش بخاطر الان ! و شمشیر رو تو شکمم فرو کرد. قطرات خونم از دهانم ریختند بیرون. شمشیر رو از خودم خارج کردم. درد داشتم. به سمت قلب کامرون هدف گرفتم و شلیک کردم. جاخالی داد! شلیک دوباره و دوباره! با شمشیر دفعشون می کرد! ♤ تو از اول برای من خلق نشده بودی ولونا! ☆خفه شو! و تمام جادویی که تو خونم مونده بود رو جمع کرد و به سمتش هدف گرفتم. ☆ من هنوزم عاشقتم کامرون ولی به خودم دروغ میگم ! اونم تمام جادوی آتش را به شمشیر انتقال داد و به حرکت در آورد و به سمتم حرکت داد، ☆ و من هیچی برای از دست دادن ندارم. و اجازه دادم آتش تمام وجودم را بسوزند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
- ادامه
صحنه رو به شکلی در بارن که روی بیننده تاثییر زیادی به وجود بیاره
و به دلیل اینکه کلارا تو داستان خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی... کم بوده و مثلا همه حدس مرگ یکی دیگه رو می زنن
این صحنه کلا چیز محشر و غیر قابل پیشبینی بود که واقعا همه چیزش تازگی داشت
مرسیییی ازت واقعا ممنونم... خوشحالم کردی
خواهش می کنم اجی
خیلی خوشحالم واقعا تحسین برنگیزه اجی
من تو عمررم به همراه مامان بزرگم صد هزار تا سریال دیدم یک عالمه کتاب خوندم
حتی با بقیه موقع دیدن یه فیلم یا سریال وقایع رو پیش بینی می کنیم ببینیم حق با کی بود
اگه بخوایم طبق اون بگیم احتمالا کارلوس یا چه می دونم یه کاراکتر نزدیک به شخصیت اصلی میمرد اخه همیشه همینه ولی کلارا مرد
wow!!!!!
اینکه داستان غیر قابل پیشبینی باشه ویژگی کاملا محشری هستش
تبریک میگم اجی کارت معرکست
البته کلارا نزدیک به بلونا هست اما معمولا نویسنده ها دوست دارن صحنه رو به شکلی در
من سد اند میخوامممم
ببین هم سد اند هست هم نیست ولی خب آخرش یکم غم انگیزه
اشتب زدی اینجوریا هم نیست غم انگیزتره
عه بهتر
پس ایزانا میمیرهههه؟؟؟؟
نه ایزانا نمیمیرههههه
شکست عشقی خوردم
شکست عشقی نخور پایانش خیلی غمگینه
از شدت شادی دارم جیغ میکشم
میگم پارت 16 نبرد امپراطوری رو نوشتم بهنظرت منتشر کنم؟
بکنننننن
حیف شد
کارلوس باید بمیرددددد
کارلوس که تو پارت بعد میمیره
الان خوندم
دمت گرم کشتیش
تنها کسی که بخاطر مرگ کارلوس بهم دمت گرم گفت تو بودی
از آدمی که دوستاش بهش میگن روان پریش بی احساس چه توقعی داری🗿
من عشق مرگ و میر تو داستانام
دوستات خیلی غلط میکنن
منم مرگ و میر دوس دالم
فقط من فکر میکنم بلونا چهار حلقه رو نابود میکنه بعد خودش قربانی میشه ولی با اون موهبتی که کارلوس بدبخت بهش داد زنده میشه
اگه اسپویل بودددد حرفت کن کامنتمو
پارت بعد
تو بررسیه
پارت بعد لطفااااا
بعد امتحاناتتتتت
شکسوصتحصم2و2خ2صحمصپصخصصمپس
من نمیخواستم ولونا بمیره من دوست داشتم با کامرون خوشبخت بشن... وایییییییی))) خدایا من پایان خوش میخواممم
پارت ۳۷ رو بعد امتحانات بذارم می کشی منو
به نفعته کاری نکنییییییییی وای نگووو کراشم ایزانا نمیخوای بکشیش کههه؟!
HEHE
کارلوسسس کارلوووسسس اون چیزیش نمیشه که؟!
بلونااااااااااااااا بلونامممممممممممم نکشیش یه وقتتتتتتحشم2ن2خصمصنپص
خیلییییی عالی بود
همین طور ادامه بده ✨
عالییییی
عالی معرکه