وز چشم من بیرون مشو، ای مشعل تابان من..
آن حرفی بود که اگر بهش توجه میکردم اینده ام انقدر تاریک پر از اندوه نبود مثل هشدار از اینده ام من را با خبر میکرد دارم راه اشتباهی رو میرم....فردای ان روز برای جین سنگی شبیه سنگ قبر پیدا کردم شروع راه رفتن در جنگل و دنبال جای مناسب برای سنگ قبر جین بودم درسته !جنازه نداشتیم برای خاک کردن ولی شاید آن لباس بچه گانه که زمانی برای من بود و جین بهم داده بود رو خاک کنم، بالاخره یک درخت بزرگ با خزه های زیبا که پایینش رشد کرده بود پیدا کردم بهش نگاه میکردم احساس می کردم گرده های سبز درخت شبیه پری های قصه های کتابخانه کلیسا بودن سریع و دوباره به سمت خانه راه افتادم داتام معمولاً خواب بود این موقع علاقه خاصی به خواب داشت که پیدا کرده بودن را بغل در یافتم داد زدم :«پاشو باید بریم مراسم خاک سپاریم جین...» پتو رو سفت چسبید ولی پتو رو ازش کشیدم اخم کرد گفت:« باشه فقط 1 دقیقه» پشت سر هم تکونش دادم گفتم «پاشو پاشو».......
خب شما حتما رمان زیاد خوانده اید آنجایی در رمان که داستام متحول میشه تغییر میکنه رو حتما خیلی دوست دارید نه؟! در اینجا قرار تغییر رو ببینیم میریم به 7 سال بعد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
وای خدا عالی بودددددد😢❤
تولدت مبارک
هی;تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزوهای قشنگت برسیی ^^❤
تولدت مبارک 💕
به هرچی که میخوای برسی💟
به نام او که مهر را آفرید و مهربانی را و تو را،
زادروز تولد شما را صمیمانه تبریک عرض می کنم و عمری پر از سعادت و موفقیت و خوشبختی در کنار خانواده برایتان آرزو دارم.
قشنگ بود از داستانت و سبک نوشتنت خوشم میاد .
ممنونم