بهای سرنوشت، سایه های مالفوی ۱۲

در یک روز تاریک و بارانی، بعد از ماجرای فرزند نفرین شده، هری پاتر و هرمیون گرنجر به مالفوی مانور می‌روند تا تایم‌نر را نابود کنند. دراکو مالفوی با چالش‌های عاطفی و انتخاب‌های سختی روبرو می‌شود که سرنوشت همه آن‌ها را تغییر خواهد داد. فصل۱۲

دراکو با دقت صفحات آغازین دفترچه‌اش را گشود و با شوق و ذوق به یاد روز تولد ده سالگی‌اش افتاد. آن روز، روزی پر از شادی و خوشحالی بود؛ روزی که دوستانش دورش جمع شده بودند و با خنده و شادی، جشن تولدی به یاد ماندنی را برایش برگزار کردند. بوی کیک شکلاتی و صدای خنده‌های بچه‌ها در گوشش طنین‌انداز بود. او در آن لحظه احساس می‌کرد که دنیا به زیبایی و شادی پر شده است و هیچ چیزی نمی‌تواند این لحظات را از او بگیرد.

اما با ورق زدن صفحات دفترچه، به قسمتی رسید که عنوان «خویشاوندان» را داشت. در آنجا نام اقوام نزدیک و دورش و همچنین دوستانش از کودکی تا بزرگسالی نوشته شده بود. هر نامی یادآور داستانی بود که در دلش جا داشت. اما ناگهان، تفاوت‌های دنیای جدید با دنیای قبلی برایش آشکار شد. در این دنیا، خاندان بلک و خاندان مالفوی هیچ ارتباطی با ولدمورت نداشتند. این تغییرات به وضوح در صفحات دفترچه نمایان بود.

دراکو با دقت بیشتری خواند که خاله بلا توانسته بود از نامزدی اجباری با لسترنج رهایی یابد. او در مراسمی علنی ابطال نامزدی خود را اعلام کرده بود و اینگونه دیگر لسترنجی نبود که بلک‌ها و مالفوی‌ها را به سوی ولدمورت ترغیب کند. بلا، که در دنیای قبلی به عنوان یک مرگ‌خوار شناخته می‌شد، در این دنیا دوست و همراهی همیشگی پیدا کرده بود و آن کسی نبود جز عمو سوروس. این تغییر رفتار در بلا به علت دوستی‌اش با سوروس بود که او را به انسانیت نزدیک‌تر کرده بود.

سوروس در این دنیای جدید از ابتدا تنها یک دوست برای لیلی بود و دیگر درگیری با هری پاتر نداشت. او به خاطر عدم وجود عقده‌های درونی، به تنهایی خود غرق نمی‌شد و وادار به پیوستن به ولدمورت نمی‌شد. این دوستی‌ها باعث شد که سوروس به مهمانی‌های خاندان بلک راه یابد و با سیریوس آشنا شود. در این دنیا، خصومتی بین این دو شکل نگرفت و سوروس با برادر کوچک سیریوس نیز دوستی به عمل آورد. دراکو با دقت به این تغییرات نگاه می‌کرد و در ذهنش می‌گذشت که چگونه بلا با سوروس آشنا شده و توانسته بود خصمانگی‌اش نسبت به ماگل‌ها را کنار بگذاردو ازدواج خواهرش با ماگل‌ها دیگر برایش غیرقابل تحمل نشده بود و اینگونه سه خواهر خاندان بلک همچنان دوستی و عشق خود را حفظ کرده بودند. اما هنوز سوالی بزرگ در ذهن دراکو وجود داشت: چگونه با وجود اینکه پدرش دیگر مرگ‌خوار نبود، علامت مرگ‌خواری بر روی بازوی او باقی مانده بود؟ این پاسخی بود که او امیدوار بود در ادامه خواندن دفترچه به آن دست یابد.