11 اسلاید پست توسط: KIARAD 24 انتشار: 2 هفته پیش 287 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


اشتراک گذاری

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

🔗 سازنده پیشنهاد می‌کند:

خاطرات عجیب کاربران تستچی

بریم چندتا خاطره سمی از شما قشنگا رو ببینیم (*تخمه یادتون نره😂*)

مشاهده

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (17)
  • این خاطره ای که می خوام بگم مال مامانمه،مامانم میگه وقتی بچه بوده یه حرفی زده(یادش نمیاد دقیقا چی بوده)بعد مامانش(مامان بزرگ من)،چاقو پرت کرده سمتش بعد چاقو گیر کرده به پشتش،ولی خداروشکر فکر یک زخم سطحی بودهیزیش نشده😅😆بابامم میگه وقتی بچه بوده رفته سراغ لونه ی گنجشک و مامانش چون بهش گفته بود نکنه و اون کرده بود زده کله بابام رو شکونده😆

  • اس ۵:ر.و.انیم بعضی اوقات از قصد میکنم(حالمیده-)

  • imageYasna
    star girl >>> 🎀✨️🛐

    سلامم لطفا مال منم بزارر
    یک اتاقی داخل مدرسمون بود خیلی ترسناک بود حدود ۴ سال پیش من و دوستام تصمیم گرفتیم بریم ببینیم چیه بعد یک روز چهارشنبه بعد از زنگ ورزش که از سالن اومدیم و آزاد بودیم رفتیم داخل اتاق بعد من ترسو یک جارو با خودم برده بود همینجور بالا گرفته بودم نمیدونم آجر کجا بود اون بالا ها داخل قفسه اتاقه ولی خورد قدش بعد افتاد رو پام ۲ ماه پام تو گچ بود
    شرمنده طولانی شد زیبا ✨🎀🛐😭

  • imageYor Briar
    عاشق انیمه و استری کیدز☆♡

    سلام خوبی ؟من تو چارسو یه خاطره گذاشته بودم قرار بود بزاری تو پستت ، تو پارت ۳ برای من هم جایی هست؟

    • imageKIARAD 24 سازنده
      م اگه زشتم عوضش بچه بهشتم

      البته ! توی پارت ۳ میزارم عزیزم 💙 اون اسلایس رو بعدش دیدم واسه همین پارت ۳ میزارم 💙

    • imageYor Briar
      عاشق انیمه و استری کیدز☆♡

      ممنونم عزیزم 💗💗🎀🎀🍓🍓

  • image𝘏𝘦𝘭𝘮𝘢
    چشم‌هاگویاهمه‌چیست؛

    یه بار تو مدرسه منو دوستام تو کلاس نشسته بودیم بقیه همه سر صف بودن همینجوری همه ساکت بودیم ناظم نیاد ببرمون تو صف یهو یه کتاب از کتابخونه افتاد یکی جیغ زد و از کلاس پرید بیرون ماعم گفتیم چع خبره پریدیم بیرون🙁
    آخرم رفتیم سر صف

  • image??????
    من مختارم پسر ابوعبیدثقفی

    وقتی ۵ یا ۴ سالم بود رفتیم شمال
    با یکی از بچه های فامیل رفتم کنار استخر و نمیدونم چرا با دمپایی داشتم اب استخر خالی میکردم🤣😅
    و بعدش یکهو افتادم تو اب و شنا بلند نبودم و داشتم خفه میشدم و یچه فامیل رفت به مامانم و برادرم گفت و برادرم سریع پرید تو اب ولی نتونست کمک کنه و بعدش مامانم پرید تو اب و منو نجات داد

  • یبار بچه بودم داشتم از پله حیاطمون میومدم پایین یهویی افتادم قل خوردم تا پایین ولی مامانبزرگم دید و گرفت منو

  • image𒀱ᎠᎪΝᏀᎬᎡᎠᎪᎡᏦ𒀱
    طنز علی میساختم:')...

    دوباره دروووود!
    با استخر خاطره زیاد دارم این یکی هم باز رفته بودیم استخر بچه بودم مامان بابام هم بودن داداشم با دوستاش مامان بابام هم اونور سمت عمق عمیق منم با داداش کوچولوم بودم خواستم برم پیش مامان بابام یهو لیز خوردم افتادم تو عمق عمیق دوباره فاتحم خونده بود هی خودمو میکشیدم بالا دوباره میرفتم پایین هی بالا هی پایین دیقه اخر که تسلیم شدم بابام یهو کشیدنم بالا نجات یافتومUwU

    • imageYasna
      star girl >>> 🎀✨️🛐

      هعییی به عنوان یک شناگر اوایل که بلد نبودم شنا همچنین خاطراتی داشتم

  • image𒀱ᎠᎪΝᏀᎬᎡᎠᎪᎡᏦ𒀱
    طنز علی میساختم:')...

    قبل از هر چیزی درووود هم وطنان!
    بچه بودم فکنم 7 یا 8 سالم بود یه داداش بزرگتر داشتم شنا بلد نبودم داداشمم بهش گفت بریم استخر مراقبتم حواسم بهت هست و اینا بردتم زیر اب با هم بودیم عمق عمیق هم بود من نفس کم اوردم داداشم هم هیچی نمیدونست پیش خودم اینطوری بودم که خب من که در هر صورت نفسم تموم میشه و شنا هم بلد نیستم م.ی.م.ی.ر.م حداقل یه کم دیرتر برم اون دنیا یهو پریدم یه کم جلوتر همون لحظه چی شد؟ داداشم اومد گرفتم و نجاتم داد:)

  • imagenezuko
    بیکار

    با پسر داییم داشتیم بازی میکردیم یهو چاقو رو بردلشت زد به سرم از بالای ابرو تا جای چشم سرم شکست خونی بود که میومد البته که منو دعوا کردن بعدش نه اونو

    • بمیرم من برات😭💔😂
      (چرا ایران اینجوریه؟)

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.