یه ولاگ با خونه ی اون!

سلام سلامم این یکی سناریوی داستانی هیونی هم ژاپنیه و امیدوارم خوشتون بیاد

اوه سلام! تو قطعا یه بلاگر جدیدی، درسته؟ به تاکایاما خوش اومدی! از آقای شی-جی شنیده بودم که دنبال یه خونه ی معروف اما مخروبه میگردی..خب پس سوار شو من میبرمت به خونه ی خانواده ساشیراوانا..

اه اونجا کجاست؟ خب یه خونه ی تقریبا داغون اما از حق نگذریم جای عجیبیه...مردم میگن وقتی از اونجا رد میشدن صدای رقص و پایکوبی میشنیدن یا داد و بیداد های سرسام آور...اونجا قبلا خونه ی خانم ناکورا ساشیراوانا بوده، اون پیرزن بداخلاق آخرش همه ی بچه هاشو نابود کرد توی همین خونه..آه بی‌خیال...دیگه رسیدیم..زود باش پیاده شو من دیگه باید برم..

وارد خونه شدی؟...بوی عجیبی میاد مگه نه؟ اوه حتما به خاطر اون حوض عجیب جلوی خونه است یا شایدم یچیز بدتر؟.. فقط برو تو و دوربینت رو روشن کن و ولاگت رو بگیر...همه جا شلخته است....بزار بمونه همین باعث جذب مخاطب میشه...هیچکس اینجا نیست اما همه جا پر از وسیله و رفت و آمده...

شب شده...دیگه باید بری...وایسا ببینم...چرا چراغ های توی حیاط روشن شدن؟..کسی اینجا نیست...خدای من! توی دردسر افتادی زودباش برو بیرون!..اما..اون کیه که جلوی در وایساده؟!...صبر کن...حالا شدن چند نفر...دیگه کاری از تو برنمیاد...تو هم نصیب شام این خانواده شدی...درست مثل همونایی که زیر پارکت های چوبی خوابیدن...فقط به پایین نگاه کن تا ببینی چه سرنوشتی در انتظار تو هم هست...بلاگر مزاحم!