جنگل رویاها؛

~شعر هارو خودم نوشتم و سعی کردم شبیه تصاویر بشه .. امیدوارم خوشتون بیاد~

درختی پر از رازهای کهن، سکوتش پر از قصه‌های نهان، شاخه‌هایش در باد، نغمه‌ها سر می‌دهند، گویی هر برگش، داستانی از زمان. در سایه‌اش، عشق و امید جوانه می‌زند، میان درختان کهن، یاد تو جاودان

دوتا غاز عاشق، در دل دریا با پروازشان، می‌رقصیدند به دنیا بوس‍*‍ه‌های نرم بر سطح آب می‌زدند در آغوش موج‌ها، عشق را می‌جستند

گل‌های صورتی رنگ، مرا سمت خود کشیده بودند با لطافت و نرمی، دل را تسخیر کرده بودند محو زیبایی آن‌ها، در دنیای خیال در هر گل، داستانی از عشق و جمال

آن دختر مشغول تاب‌بازی نبود آنجا فقط تور موهای او مانده بود در یادها چشمانم گم شده، در جستجوی او در دل خاطرات، جا مانده در سحر و جادو

محوِ خواندنِ آن کتاب شدم، غرقِ دریایِ بی‌حساب شدم. هر ورق، نغمه‌ای زِ جان می‌ساخت، روحِ من را به آسمان می‌تاخت. صفحه‌ها را که می‌گشودم باز، می‌نشست از سکوت، شعری ناز. کتابی که دل نوازش می‌کرد، زخمِ جان را به سازش می‌کرد.

با گامِ او زمین شکوفه می‌کرد، بهار از ردِّ پای او چکه می‌کرد. همه در حیرت از حضورش ماندند، چگونه فرشته‌ای به خاک رهاندند؟ نسیم از عطرِ او به شور افتاد، درخت از لمسِ او غرور افتاد.