
رمان جدید
باز هم از پنجره ی خونه داشتم نگاه می کردم چشمم دنبالش بود.هرچی تو اتاقش چشم دوختم پیداش نکردم.احتمالا دستشویی یا یه جایی مثل دستشوییها دیگه و گرنه پرستارش عمرا بزاره بره بیرون.لباسام رو پوشیدم و از مامانم اجازه گرفتم و رفتم به دیدنش.اما از دیدن اون صحنه خشکم زد. چند تایی پرستار اونجا بودن و داشتن ملحفه ی پر از خ.و.ن امیتیس رو عوض می کردن.و یه بیمار جدید بیرون در اتاق منتظر بود تا وارد شه.نخواستم بد به دلم راه بدم پس رفتم جلو و ازشون پرسیدم: امیتیدا:ببخشید امیتیس روشنی اینجا بوده؛اون کجاست. پرستار:اوه تو کی اون میشی؟ امیتیدا:من دوست خیلی صمیمیشم.اسمم امیتیداست پرستار:اوه امیتیدا،بهت تسلیت می گم. *از زبان امیتیدا* این نمی تونست امکان داشته باشه اون،اون باید زنده می موند باید می جنگید باید زندگی می کرد.با گریه به خونه بر گشتم و حسابی افس.رده شده بودم.عکسامونو نگاه می کردم و خاطراتمونو مرور می کردم
*۹ سال قبل* به سمت در رفتم و با بی حوصلگی مامانم رو صدا می کردم. امیتیدا:مامان مامان بیا دیگه اصلا نمی شه من تنها برم؟ مامان امیتیدا:نه دخترم تو فقط ۹ سالته وایسا الان میام مامانم اومد و به سمت بیمارستان راه افتادیم یعنی محل کار مامانم.اون بیمارستان دم خونمون بود می شه گفت فقط دو قدم فاصله داشت مامان:امیتیدا عزیزم برو اونجا کنار خانم ضیایی اون پرستاره می تونی کمکش کنی و برای مریضا غذا هم ببری شاید دوست پیدا کردی امیتیدا:خیلی خب آروم آروم به خانم ضیایی نزدیک شدم امیتیدا:اهم اهم ببخشید من دختر دکتر محمدی هستم مادرم گفت بهتون کمک کنم ضیایی:او من پرستار اتاق ۲۳۰ هستم لطفا برو ملحفه هارو جمع کن تا من بیام امیتیدا:خیلی خب ............. داشتم ملحفه ها رو جمع می کردم که دختری هم سن و سالم وارد شد امیتیس:تو تو اتاق من چیکار داری امیتیدا:دارم ملحفه های قبلی رو جمع می کنم امیتیس:اوکی بزار یه چیزی بهت بگم من امیتیس هستم و سرطان دارم دارم و از تو جمع بودن و آشنایی با آدما زیاد خوشم نمیاد اما به نظر میاد تو خیلی خوب باشی می خوای با هم دوست شیم؟ امیتیدا:سلام امیتیس منم امیتیدام و خداروشکر سالمم و برعکس تو عاشق آشنایی با آدمای جدیدم مخصوصا اگر مثل تو باشن
در ضمن امیدوارم زودتر خوب شی امیتیس:لبخندی زدم و گفتم ممنونم امیتیدا و راستش فکر کنم بخوام باهات دوست شم پ.ن:اونا فقط ۹ سالشونه طبیعیه زود با هم دوست شن. دنیز:منم همینطور ...............
و پایاننننننننننننننننننن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
درخت نارنگی (بررسی)
ناظران توروخداااا منتشر کنید لطفاا
ادمین فرشته پین؟ 🎀
بچه ها می خوام برای کارکترای داستان بازیگر انتخاب کنم به نظرتون اهل کدوم کشور باشن؟
اهل فرانسه یا ایتالیا به اسماشون بیشتر ایتالیا میخوره
اوکی مرسی که نظز دادی