توپ های فضایی p3 : دعوای ماه و تیتان

وقتی موجود ریز رو دید، خیلی تعجب کرد و عکس اون موجود رو برای هوش مصنوعی اش فرستاد. شاید باورتون نشه اما هوش مصنوعی اش هم تعجب کرد 😦 پس سریع فضانورد رفت و از اقیانوس تیتان اومد بیرون 🏊‍♀️👩‍🚀 تا موقعی که فضانورد داشت میومد بیرون، ماه به تیتان رسید! رفت تا از تیتان عذرخواهی کنه. 🌑🙏

ماه داد زد : تیتان! من باهات کار مهمی دارم 🌑تیتان گفت : ولی باهات هیچ کاری ندارم😠ماه گفت : ببین، 👀اومدم ازت عذرخواهی کنم، زمین خیلی باهات ب. د رفتار کرد، نمیدونم چرا یهو خ. و. د. خو. اه شد ✨خواهش میکنم میکنم ببخش 🙏 همون لحظه، فضانورد داد زد : تیتان! یک خبر د. ا. غ برات دارم 💥ماه تعجب کرد و گفت : اون چی بود؟

تیتان با استرس جواب داد: چی؟ چی بود؟ من نمیدونم اون چی یا کی بود 🤷‍♂️!؟ دوباره فضانورد داد زد: آخیش بالاخره تونستم برگردم به فضا 👨‍🚀✨ توی همون لحظه ماه فضانورد رو دید و گفت : وای!😰 اون یه فضانورده؟ اینحا چیکار میکنه؟ نکنه با تو کار داره؟ فضانورد گفت : عه،... هون لحظه تیتان جلوش رو گرف و گفت : نه بابا 😂 من اصلا اون رو نمیشناسم 🤷‍♂️

و ماه اینقدر گفت و گفت تا از دهن تیتان به ز. و. ر کشید 🙏 تیتان گفت : خیلی خب، باشه🥱آره اون برای من کار میکنه. بهش گفتم که بیاد و روی من تحقیق کنه تا ببینه که موجود زنده ای دارم یا نه؟ ماه گفت : ببین تیتان 👀این کاری داری میکنی خیلی ب. د. ه 💥 اما حالا که انجام دادی ببین به نتیجه ای رسیدی یانه!؟ 👍☄️

و هر دوتاشون به اون فضانورد بیچاره نگاه کردن 👀👀✨ فضانورد هم گفت :ام......

خب فعلا تموم شد ✨❤️

ای وای ببخشید دستم خورد روی اسلاید اضافه🤭