دختری از خاندان ملفویp1

ناظر جون این که مشکلی نداره ؟ می دونم پارتای بعد یکم مورد داره ولی لطفا رد نکن تو خودت یه داستانو بخونی بعد بهت بگن بقیش نمیاد چون ناظر منتشر نمی کنه نراحت می شی دیگه نه ؟؟ ممنون که کمک می کنی

الی ملفوی اصیل زاده ای از خاندان ملفوی بود اما فرقی داشت او مانند پدر و برادرش نبود که خود را از دورگه ها و ماگل زاده ها جدا بداند او خیلی در خانه کم حرف بود و همیشه در اتاقش بود همیشه که نه این موضوع از سال گذشته که دراکو برادر بزرگش به هاگوارتز رفته بود شروع شد او شروع کرد به انجام کار هایی که الی از انها متنفر بود

الی نامه اش را گرفته بود وسایلش را خریده بود و اماده بود خاندان او اسلیترینی بودند و او ار ته دلش نمی خواست در این گروه باشد او انجا بود در ایستگا نه و سه چهارم مادرش را بقل کرد با پدرش دست داد و با برادرش وارد قطار شد دراکو وارد کوپه ای شد که فقط دختری به نام هرماینی که موهای قهوه ای و فر داشت او اسلیترینی بود اما کس دیگری در ان کوپه نبود الی که برادرش را می شناخت قرمز شد و از ان کوپه رد شد

در کوپه بعد دو پسر گریفیندوری به نام های هری و رون بودند از نطر الی رون بانمک بود او موهای نارنجی و کک و مک داشت الی اسم این دو پسر را در خاطراتی که برادارش تعریف کرده بود شنیده بود( اوو این همان هری معروف است) الی از ان کوپه ام رد شد در کوپه بعد دختری مو نارنجی و کک مکی شبه پسری که در کوپه قبلی بود نشته بود او تنها بود الی اجازه گرفت و وارد شد

نام دختر جینی ویزلی بود سال اولی بود و اصیل زاده الی خودش را به او معرفی کرد و تاکید کرد اخلاقش مانند پدر و برادرش نیست الی از جینی خوشش امده بود تانها گرم حرف زدن بودن که صدای هو هو قطار بلند شد مردی که خودش را هاگرید معرفی کرده بود به سال اولی ها کمک کرد که سوار قایق ها شوند هاگرید جسه ای چهار برابر الی داشت ولی قلبی مهربان داشت

هاگرید دم مدرسه بچه هارا به پروفسور مک گانگال سپرد پروفسور خود را اینگونه معرفی کرد ( من مینروا مک گانگال سرپرست گریفیندور و مدرس درس تغییر شکل هستم امیدوار اوقات خوشی را با هم داشته باشیم ) او لبخند گرمی بر لب داشت که الی را جذب می کرد

وقتی وارد سرسرا شدند دهان الی باز ماند خیلی زیبا بود پروفسور مک گانگال انها را به نزدیک ترین نقطه یه میز اساتید برد و طرز کار کلاه گروهبندی را برای انها توضیح داد پروفسور دامبلدور بلند شد و با خوشرویی به انها خوشامد گفت بعد کلاه یکی یکی بچه هارا صدا کرد نوبت جینی شد کلاه داد زد: جینی ویزلی! جینی روی صندلی نشست و به الی چشمک زد اما الی انقدر نگران بود که نتوانست جواب بدهد کلاه فکر کرد و داد زد : گریفیندور! گریفیندوری ها دست زدن و رون کنار خود برای خواهرش جا باز کرد بعد کلاه داد زد: الی ملفوی!

خب خب خب بیو الی رو تهش بدیم نام : الی وندی ملفوی گروه:؟ خون :اصیل پ ن : در این داستان در 15 سالگی به هاگوارتز می روند