امروز اومدیم که داستان یه ضرب المثل قدیمی رو تعریف کنیم و بگیم چی شد که به وجود اومد
در یکی از روزها، میهمانی بزرگی در خانه یکی از روستاییان برپا شده بود. همگی تنگاتنگ هم نشسته بودند و گل می گفتند و گل میشنیدند و از هر دری با یکدیگر صحبت می کردند. در آن هنگام یکی از افراد که خودش را از دیگران خوش سر و زبان تر و شوخ طبع می پنداشت، بلند شد و گفت: «خوب گوش کنید که می خواهم لطيفه جدیدی برایتان بگویم.» همه ی میهمانان ساکت شدند تا لطیفه ی او را بشنوند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)