روزی روزگاری . . .
شهر را وحشت بر گرفته بود .
همه جا ساکت بود .
دخترک آمد و گفت : چه بر شما چیره شده است که اینگونه قالب تهی کرده اید ؟
مرد فریاد زد : به آسمان بنگر ! خورشیدی می بینی ؟
دخترک با خونسردی به آسمان نگریست و گفت : البته که می بینم خورشید همان جای همیشگی خود قرار دارد !
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
فرست
دل نواز بود
بی اندازه ممنونن
عالیییی
ممنونمم
بهبهههههه
عالییییییییه💕😭
فداتشممم
نشی🥰💔