قسمت پنجم....
از درد دستش را بر روی پیشانی اش قرار داد و نگاهی به جلویش کرد. دختربچه تیر و کمان اسباب بازی اش را در دست گرفته بود و به او نگاه می کرد. عصبی نام دخترش را ف.ر.ی.اد زد. دختر بچه از ترس و با گریه به سمت اتاق دوید و در را پشت سرش بست. مرد کلافه و عصبی از این کار خود بلند شد و پوفی کشید. درحالی که پیشانی اش ماساژ می داد به سمت اتاق رفت و تقی به در زد و با لحنی آرام گفت:_لیلی، میشه درو برای بابا باز کنی؟.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
آب؟؟؟؟؟!!! جدی می فرمایید؟؟؟؟
چی رو آب؟؟
عالی بود
فدات
بی صبرانه منتظر پارت بعد😍😍😍💚💚💚
سعی میکنم زود بزارم
💃🏻💃🏻💚💚