
میدونم خیلی چرت و پرت نوشتم به روم نیارین🙂 ۵/۸/۱۴۰۲

گرم و دوست داشتی بود ؛ مثل نور خورشید . موهایش مثل رنگ شکلات تلخ بود . چهرهاش مثل ستاره میدرخشید. و چشم هایش... . چشمهایی که دیگر بعید میدانم آنها را باز کند . به راحتی از دست دادمش . خیلی سریع اتفاق افتاد . چشمان الماس مانندش را بست و دیگر باز نکرد . همزمان همه چیز به ذهنم هجوم می آورد. آنها میخواهند اورا ببرند . اما من حرف هایم هنوز تمام نشده . تازه به او گفته بودم که وقتی لبخند میزند و چال گونه اش پیدا میشود ، وقتی باد در موهاش میپیچد چه حسی دارم

تازه گفته بودم غذا خوردن با او ، دنبال کردن پروانه ها و راه رفتن لب ساحل با او خوش میگذرد. چه حیف . حتی وقتی این ها را به او گفتم من را مسخره کرد . فکرش را هم نمیکردم. او آنقدر سنگ دل نبود . و بعد از تمام شدن حرف هایی که باعث شد قلبم از جا در بیاید رفت . برای همیشه . نمیدانم چه شد . اصلا نمیدانم از کجا شروع شد . شاید از همان جایی که پشت تلفن حرف زدیم . یا شاید همان باری که مجبور شدم چترم را به بدهم و خودم زیر باران خیس شوم . مهم نیست . هیچ چیز . اینکه او دیگر اینجا نیست .

اینکه وقتی هم که اینجا بود و مرا دوست نداشت هم مهم نیست . مهم این است که او خوشحال بود . من هم خوشحال بودم . خوشحال هستم . و از او ممنونم بابت لحظات درخشانی که با من رقم زد . متشکرم بابت اینکه گذاشت پنهانی هرچند اشتباه دوستش داشته باشم . من خوشحالم و خوشحال تر خواهم شد وقتی که از این در بیرون بروم . وقتی بیرون بروم همه چیز را فراموش میکنم . دیگر با دیدن لبخند کسی دلم نمی لرزد . دیگر عاشق صحبت کردن و شنیدن صدای کسی نیستم . آدم جدیدی خلق میشود. آدمی که دیگر به هیچکس اهمیت نمیدهد

همانطور که دیگران حتی یک بار هم به من اهمیت ندادند . احساساتم را نپذیرفتند . باید اعتراف کنم تنها لحظات خوش زندگیم با او بود . اما دیگر تمام شد . دیگر نمیخاهم برای کسی نگران شوم دیگر خواری و حقارت بس است دیگر نمیخاهم کسی را دوست داشته باشم. البته... نه اینکه نخواهم . نمیتوانم کس دیگری را دوست داشته باشم . آرزو میکنم روزی که دوباره یاد او افتادم همان روزی باشد که من هم اینجا را ترک میکنم . برای مثال یک ساعت بعد روی بلند ترین برج شهر .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
:))))))
@Λ𝗓︎𝗂𝗇︎
دستی دختره چی بوداهه؟چیچی؟
______
بعد یا ساعت روی برج از دستی دختره یاد میکنه؟
بوداهه = بود ( فقط هندی)
Boodahe
ارهه
چرا من ندیدم اینو؟🙂
ولی من نفهمیدم
بهش گفت دوستت دارم بعد اون رفت
بعد اونم رفت توی یه دروازه و ادم جدید شد
بعد قرار شد هروقت دوباره یادش بیوفته چودکیلی؟
بهش گفت دوستش داره بعد دختره رفت داشت میرفت که تفادص کرد و عمرشو داد به شما 🙂
بعد این پثره تو بیمارستان داشت حرف میزد اون در هم منظور در بیمارستان بود
بعدش یا ساعت بعد روی برج از دستی یاد دختره میکنه و بعدش خودکیلی
در منظور بود؟ 💔
دستی دختره چی بوداهه؟
ولی بد شد که دوستش نداشت💔
دستی دختره چی بوداهه؟
چیچی؟
واسه اینکه داستانای غمگین دوست دارم🙂
اره منم خوشم میاد بنویسم و اینا ولی بعد خودم ناراحت میشم
گریه میکنم🙂
جدی قشنگ بود😭😭💕
مرثی🥰
مث تو🥰
زیبا بود آزینسان..
آذین هستم🙂
مچکرم
جوووونزز😂😍
احساساتی صحبت کن زشته 🥰😾
چقدر زیبا نوشتی نازنین جون 😘😃
واقعن زیبا بود آفرییننن🥰🥰
قربون محبتتون مهههههههههری جون عزیز قشنگ دلبندم😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻
فداااات عسیسمم نازییییی جون خوشگللللل🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
منم دوست دارمممم مههههههرررسانااااا جوننننن خیلی خوشگلی مههههههرررییی جونننن😻😻
مننننممم همینطوررر نازنینننن زهراااااا ژژژژوووووننننن قربوونننتت🥰🥰🥰🥰😍😍😍
ببخشید شما؟🤨
حق دارین بجا نیارین اخه خیلیا منو نمیشناسن 😂😂🤣😏
فک کنم مزاحم باشی😻
چطور جرئتت میکنیییی بی ادببب😑😑😑
کم اوردی اره 😏
بی اددبب😭😭
😏😏😏
عالی بود...قلمت واقعا قویه همینطوری ادامه بده هنرمند
مطمئنم ی نویسنده عالی خواهی شد
بهرحال...تک تک کلماتت رو تا مغز استخونم درک کردم...
وای واقعا ممنونم:))🫠
وای وای
وای وای
وای خیلی قشنگ بود😩
مث تو😩
نخیر مثل تو😕
نخیر مثل توعه بیشتر
بیشترتر مثل توعه
ولی بیشترترترترترترترترترترر مثل توعهه
بیشترترترترترترترترترترترترترترتر مال توعههه
وای مال چیه
مثل*
چی مال منه🥰
دوست داری چی مال تو باشه😻
پثره😻
پثره مال تو باشه؟😟
نمیدیمش🪐🪐🪐
مگه دست توعه😏
بعله😾
پثره تفادص کرده🥰
حافظهش رو از دست داده 🙂
چ-😭
😭😭😭😭
متاسفم🙂
💔💔💔😭😭😭
نویسنده بودی و من نمیدونستم🤗
اولین باره🙂
خوبه خوبه🤗
🥰