خب کیوتا سلام ببخشید دیر شد دو تا پارت گذاشتم تایید نکرد ناظر تصمیم گرفتم اسم رمان قضاوت باشه بریم برا p3
فریاد زدم:«نه سیریوس! صبرکن، باید با هم حرف بزنیم! وایسا!» اما دیگر دیر شده بود. از کلیسا دویدم بیرون و اطراف را نگاه کردم اما خبری از سیریوس نبود. همه جا را گشتم تا اینکه مجبور شدم بپذیرم واقعا اینجا نیست. او مرا اینجا تنها گذاشته و رفته بود. ناراحت شدم. حالا مجبور بودم به تنهایی چند متر باقی مانده را تا ایستگاه کینگزکراس بروم و تنها وارد سکوی نه و سه چهارم شوم. هیچ وقت کاملا حس خانه را بهم نمیداد. هاگوارتز را میگویم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
تازه رمانت رو پیدا کردم خیلی باحاله
تنکیو:)
ادامه رو هم بذار هاااااااا
ممنونم اوکی حتما
💎🌙
خیلی قشنگ بود 💚🌙
قلبم وای ممنون خیلی حمایت میخوام آوا
همه پستات قشنگن، ولی به موقعش حمایت میشه 🌹
بدو بدوووووو
چرا نمی یاد😭😭😭😭
ببخشید ببخشید فردا میذارم
البته ممکنه دیر تایید بشه دیگه به بزرگی خودتون ببخشین
کیوتم عاشقتم انگیزه دادی بهم ادامه ش بدم:)
پارت بعد یک ساله منظرشم
ببخشید ببخشید به خاطر تو میذارم
خیلی قشنگ بود واقعا باید به خودت افتخار کنی یک نویسنده عالی هستی
گلبم خیلی خیلی ممنونم:)
داستانی زیبا
ممنون عزیزم🥲🥲🥲
فرصت هم ک شدم
زیبااااا بود
خیلییییی مممنوننن واقعا به حمایت نیاز دارم❤️❤️🥲🥲