قسمت دوم به مناسبت روز بزرگداشت حضرت حافظ
فروغ فرخزاد و سر زدن به بیمارانِ جذامی سلام ماهیها... سلام ماهیها! سلام قرمزها، سبزها، طلاییها! 🌊🐠🌊🐡🌊🐟🌊 میدونستی این سلامِ گرم و جذاب، شروع شعری از فروغ فرخزاده؟ فروغ از مهمترین شاعرای معاصر ماست که در عمر کوتاهِ ۳۲سالهش مهمترین هدفش شاعرانه زندگی کردن بوده. در این راه تلاشهای نیما یوشیج برای معرفی شعر نو تأثیر خیلی زیادی داشت. همین باعث شد فروغ بتونه با آزادی بیشتری شعر بنویسه و به موضوعات تازهی زمانهی خودش بیشتر توجه کنه. 📘✍️ دربارهی شعرهای فروغ فرخزاد حرف زیاده، اما امروز میخوام یه داستان جالب دربارهی زندگیش برات بگم. این داستان با شخصیت فروغ بیشتر آشنات میکنه. آخه میدونی، فقط به خاطر شعر سرودن نمیشه به کسی گفت شاعر. سادهتر بگم، آدمِ شاعر چون مدام با احساسش سروکار داره، نسبت به دردِ دیگران حساستره. یعنی تلاشش اینه که از کنار رنجهای آدما بیتفاوت نگذره و در حد توانش بهشون کمک کنه... و فروغ خانوم اینجور شاعری بود. 💓🤝✨ ماجرا از این قراره که سال ۱۳۴۱ فروغ تصمیم گرفت یه فیلم دربارهی بیمارهای جذامی بسازه. البته خداروشکر در روزگارِ ما بیماری جذام تا حد زیادی ریشهکن شده، اما زمانِ فروغ آدمهای جذامی به خاطر واگیردار بودن بیماریشون در جذامخونهها زندگی میکردن. 😷❌ قبلش بگم که بیماری جذام باعث به وجود اومدن زخم در بدن انسان میشه و متأسفانه پیشرفتش چهرهی آدمها رو تغییر میده و برای سلامتیشون خطرهای زیادی داره. برای همین آدما میترسیدن به جذامیها نزدیک شن. با همهی اینها، فروغ تصمیم گرفت برای ساختن فیلمش به یه جذامخونه توی تبریز سر بزنه. اون میدونست ممکنه به خاطر این کار بیمار بشه، اما برای کم کردن رنجِ جذامیها ساعتها باهاشون حرف زد، به دردهاشون گوش داد و حتی روی زخمهاشون دست کشید! 🫂❤️🩹 این خانمِ شاعر اونجا با خانوادهای آشنا شد که برخلاف خودشون یه پسربچهی سالم داشتن که هنوز درگیر جذام نشده بود. فروغ تصمیم گرفت سرپرستی این پسربچه رو از خانوادهش بگیره. چون میخواست این پسر باهوش سرنوشت روشنتری داشته باشه. 🧒🏻📖🖋 .
عالمتاج قائممقامی؛ شاعری که شعراشو سوزوند 😶📜🔥 بیشتر ما اگه بگن یه شاعرِ زن نام ببریم، اول اسم پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد میاد به ذهنمون. اما یه شاعر هست که چندین سال قبل از پروین و فروغ به دنیا اومده؛ یعنی درست سال ۱۲۶۲ هجری شمسی! اسم این شاعر عالمتاجِ قائممقامیه و نام شعریش «ژاله»س. 🧕🏻👜📖 ژاله جزو شاعرای دوران مشروطه به حساب میاد، ولی چون در زمان زندگیش نمیخواسته بهعنوان یه شاعر شناخته بشه، توی کتابهای درسی و تحقیقی خیلی از شعرش صحبتی نشده. آخه توی زمانهی ژاله، حضور زنها در اجتماع خیلی کمتر از امروز بوده. حتی پروین اعتصامی هم اگه حمایت پدرش، یوسف اعتصامالمُلک، نبود، شاید نمیتونست دیوان شعرشو منتشر کنه. 📒❌❗️ متأسفانه ژاله به خاطر همین موضوع خیلی از اشعارشو سوزوند. بااینحال هنوز تعدادی شعر اجتماعی از اون باقی مونده که بعدها به همت پسرش در قالب یک کتاب منتشر شدهن. توی بعضی از این شعرها با حس تنهایی یک زنِ شاعر و قدرت خیالپردازیش آشنا میشی. توی بعضیهاشون هم ژاله با زنهای همعصرش، و البته زنهای آینده، حرف میزنه، راهنماییشون میکنه و بهشون روحیه میده. 📜✍️👜 اگه موافقی بریم با هم ابیاتی از یک شعرِ خوندنیِ ژاله رو بخونیم. (دو بار از خوندن گفتم که حسابی تأکید کرده باشم😅) موضوعش هم گفتوگویی بین شاعر و سماورِ آشپزخونهس. 😳 👇🏻👇🏻👇🏻 «دردِ دل با سماور» ای همدمِ مهرپرورِ من ای یارِ من، ای سماورِ من! بس روز و شبا که در کنارت بودم من و بود مادرِ من در این کهنآشیانه اکنون من ماندهام و تو در برِ من ای نغمهسُرایِ قصهپرداز بنشین به کنارِ بسترِ من تا با تو نشستهام غمم نیست ای همدمِ شادیآورِ من! دانم که نمیشود به تحقیق چون اولِ قصه، آخرِ من پس شاد نشین و شادیام دِه ای زمزمهگر، سماورِ من! متأسفانه سماور پیدا نکردم، به جاش این قوری و فنجون تقدیم به شما: 🫖☕️🍃 .
پروین؛ ستارهی آسمونِ شعر میدونستی «پروین» نام یه ستارهس که بهش «ثریا» هم میگن؟ برای همین، وقتی ملکالشعرای بهار، شاعر دوران مشروطه، میخواد دربارهی شعرهای پروین اعتصامی، چند خطی بنویسه، اونو اختر یا همون ستارهی آسمون شعر معرفی میکنه. 🧕🌠 حالا اگه موافقی بریم سرِ اصل مطلب. به نظرت چی شد که پروین تونست اولین شاعر زنی باشه که در زمان زندگیش دیوان اشعارشو منتشر کرد و از شعرهاش استقبال شد؟ 📔✍️ پروین سال ۱۲۸۵ شمسی توی شهر تبریز به دنیا اومد. پدر پروین، اعتصامالملک، یه نویسنده و مترجم معروف بود که ادیبان بزرگی مثلِ ملکالشعرای بهار، دهخدا و... توی خونهش رفتوآمد میکردن. برای همین پروین، از همون بچگی با کتاب شعر و حکایت و... بزرگ شد. بعد هم در نوجوونی عربی و انگلیسی یاد گرفت و با ادبیات جهان آشنایی پیدا کرد. 📚📖🗞📜📄 همون سالها بود که بعضی سرودههای این شاعر خوشذوق در نشریهی بهار چاپ شد. تا اینکه در اواخر زندگی کوتاهش دیوان اشعارشو منتشر کرد؛ یعنی حدوداً در ۲۹ سالگی. پروین بعد از درگذشت پدرش خیلی اندوهگین و تنها شد و متأسفانه خیلی زود بر اثر بیماری حصبه از دنیا رفت. از شعرهای جالب این بانوی شاعر، گفتگوهاییه که بین آدمها، اشیا، خوراکیها و حیوانات نوشته. توی ادبیات به اینجور شعرها میگن: «مُناظِره». مثلا یکی از این مُناظِرهها، بینِ سیر و پیازه: 🧅🧄 سیر یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بدبویی گفت از عیبِ خویش بیخبری زان رَه از خلق، عیب میجویی 🕵️♂️🤠 یا توی یک شعرِ دیگه، بینِ سوزن و پیرهن گفتگویی جالب میخونی که فقط به ذهن یه شاعر نکتهسنج و باذوق میرسه: به سوزنی ز رَهِ شِکوه گفت پیرهنی ببین زِ جورِ تو، ما را چه زخمها به تن است همیشه کار تو، سوراخ کردن دلهاست هماره فکر تو، بر پهلوئی فروشدن است 🪡👕 بعد از گلایههای پیرهن، سوزن برای پیرهن توضیح میده که اگه من نباشم کی تکههای پارچه رو به هم میدوزه و ازش لباس درست میکنه؟! حالا شاید بگی پروین چرا این گفتوگوها رو مینوشته؟ هم برای اینکه هنر خودشو در خیالپردازی نشون بده، هم برای آموزش صفتهای خوبی مثلِ مهربونی، قدرشناسی، مردمداری و خیلی رفتارهای خوبِ دیگه. جالب اینه که خیلی از این شعرها رو در سن خیلی کم سروده. 🦋🌎📘
ماجرای اختلاف فردوسی با محمود غزنوی به نام خداوند جان و خِرَد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوندِ نام و خداوندِ جای خداوندِ روزیدِهِ رهنمای #فردوسی بیشتر از هزار سال پیش، شاعری از سرزمینِ خراسان، اثری سرود که باعث شد زبان فارسی قرنها به زندگی خودش ادامه بده. کارِ این شاعر، انقدر ارزشمند و مهم بود که مایهی افتخار همهی فارسیزبونهاست. 👳🏼♂️📙✍️ این شاعرِ بزرگ کسی نبود جز فردوسیِ حکیم. فردوسی سال ۳۲۹ هجری قمری در دهکدهای حوالی توس متولد شد. دوران زندگی این شاعر حماسهسُرا همزمان با حکومت سامانیان و غزنویان بود. فردوسی در سرودنِ شاهنامه، از کتابهای گذشته که در مورد زندگی پادشاهان ایرانی، پهلوونها و جنگهای تاریخی نوشته شده بود، به خوبی استفاده کرد و درنهایت یک اثر حماسی ملیِ بزرگ خلق کرد. 📚📖🪶 فردوسی عمرشو برای شاهنامه گذاشته بود. برای همین در دوران پیری امید داشت پادشاهِ زمانش، یعنی سلطان محمود، از اثرش حمایت کنه. اما محمود غزنوی که اصالتاً ایرانی نبود، چندان به شاهنامه توجهی نشون نداد. 👳🏼♂️🤴🏻💔 در این مورد داستانی وجود داره که البته بیشتر شبیه به افسانهس، اما خوندنش میتونه برات جالب باشه: میگن سلطان محمود بعد از خوندنِ شاهنامه به فردوسی میگه شاهنامه چیزی جز داستانِ رستم نیست و توی سپاه من از این پهلوونها زیاده. فردوسی هم بهش برمیخوره و میگه خدا تابهحال مثل رستم نیافریده! محمود هم که از این پاسخ فردوسی حسابی عصبانی شده بوده، تصمیم به قتل اون میگیره، اما فردوسی از شهر فرار میکنه. 🌄🏇 سالها میگذره و محمود به هند حمله میکنه. بعد از محاصرهی دشمن، وزیر محمود بیتی از شاهنامه رو براش میخونه و محمود که تحت تأثیر قرار گرفته بوده، از سرایندهی بیت میپرسه. و در کمال تعجب نام فردوسی رو از زبونِ وزیرش میشنوه. 📜🕯 محمود پشیمون از آزار دادنِ فردوسی تصمیم میگیره برای دلجویی از اون به قدر ۶۰ هزار دینار کالا بار شتر کنه و به عنوان هدیه برای فردوسی بفرسته. میگن درست وقتی که شترها با بارشون از یک دروازه میاومدن، پیکر فردوسی رو که از دنیا رفته بوده، از دروازهی دیگه خارج میکردن. 💰🐪🐫🐪🐫🐪🐫💰 خلاصه که فردوسی در زمان زندگیش پاداش مناسبی برای اثرش دریافت نکرد، اما عوضش نام و یادش قرنها در حافظهی مردم ایران و جهان جاودانه شد. ☀️📖✨
حسین پناهی، شاعری که با کلمات، دوست بود «کلماتی هست که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند کلماتی هست که در خواب راه میروند کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است کلماتی هست که مثل تختهسنگهای دامنهی کوهستان، خیس از بارانِ شبانهاند و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند!» 🌠✍️ #حسین_پناهی امروز میخوام باهات از شاعری بگم که کلماتو خیلی خوب میشناخت. درست همونطور که عطر گیاهِ آویشنو و صدای پرندگان روستا رو میشناخت. 🌳🕊🦜🐦⬛️🌳 ششم شهریور ۱۳۳۵ بود که حسین پناهی در روستای دژکوه به دنیا اومد. این روستا در استان کهگیلویه و بویراحمد قرار داره. 🏞🎑🌄 حسین درس خوند و تصمیم گرفت در حوزهی علمیه به تحصیل مشغول بشه. بعدش هم به تهران رفت، دورههای بازیگری رو گذروند و شد یه بازیگر و نمایشنامهنویسِ کاردُرُست. کمی که گذشت، حسین پناهی توی سریالهای زیادی بازی کرد. اگه از پدر و مادر یا بقیهی بزرگترها بپرسی، خوب یادشونه. 🎭🥸 اما در وجود حسین پناهی یه استعداد دیگه هم بود. این استعداد ذاتی باعث میشد هرکس میبینتش، احساس کنه رفتار این مرد خیلی با بقیه فرق میکنه. علتش روحیهی حساس، شاعرانه و خونگرمیِ حسین بود. بالأخره، حسین پناهی به فکر افتاد شعرهاشو منتشر کنه. بعد بعضیهاشونو با صدای خودش خوند. آلبومهای «سلام، خداحافظ» و «راه با رفیق» جزو این دسته شعرها هستن. البته خیلی از اشعارش هم بعد از مرگش منتشر شد. حالا به نظرت اگه هیچوقت شعرهاش منتشر نمیشد، امروز میشد بهش گفت شاعر؟ 📝❔ اگه نظر منو بخوای، شاعر بودنِ واقعی فقط به نوشتنِ شعر ربط نداره. حتی گاهی بدون شعر سرودن هم میشه، شاعر بود! کافیه بتونیم جهانو طوری ببینیم که دیگران نمیبینن. یعنی نگاهمون به جهان یه نگاه بیحوصله و عجول نباشه. درست مثل حسین پناهی... 🌎🪁✨ اکبر عبدی در مورد حسین پناهی خاطرهای میگه که به نظرم با خوندنش موضوع برات روشنتر میشه: «یه روز سرِ ضبط سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. حسین پناهی رو دیدم که بدون کاپشن از ماشین پیاده شد. گفتم: حسین اینجوری از خونه اومدی بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟ گفتم: آره. گفت: من هم خیلی دوستش داشتم، ولی سرراه یکی رو دیدم که اون هم کاپشنمو دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم.» 🫴👕
احمدرضا احمدی و نقاشی با کلمات «از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید...» احمدرضا احمدی در یکی از روزهای زیبای اردیبهشتماه، در خانوادهای کرمانی به دنیا اومد. وقتی هفتسالش بود، بهخاطر بیماری پدرش از شهری که عاشقش بود، به تهران کوچ کردن. در دوران دبیرستان این فرصتو پیدا کرد که با افرادی چون مسعود کیمیایی که بعدها هنرمندان موفقی شدن، دوستی کنه. 🧑🏻🎓📚 کمی بعد، احمدرضا به تشویق فروغ فرخزاد، شعر رو جدیتر گرفت. البته از اونجایی که به نقاشی کردن هم خیلی علاقه داشت، توی خیای از شعرهاش کلماتو نقاشی کرد. حتماً میپرسی چطوری؟ وقتی از نقاشیِ کلمات حرف میزنم، منظورم این نیست که این آقای شاعر با مدادرنگی کلمهها رو رنگی کرده باشه. درواقع منظورم اینه که موفق شد شعرهاشو طوری بنویسه که وقتی میخونیمشون، حس کنیم یه عالمه تصویر رنگارنگ میاد به ذهنمون. 🎨🐞🦋 متأسفانه سال گذشته این شاعر عزیز از دنیا رفت و به جهانهای زیبا و رنگی شعرهاش سفر کرد، اما ما همچنان میتونیم اونو در حوالیِ شعرهاش پیدا کنیم. آخه به نظر من رد پای شاعرها همیشه توی شعرشون باقی میمونه. 📖👣 شاید برای همینه که احمدرضا احمدی توی یکی از شعراش میگه: «اگر هم از من کلامی نشنیدید خیال نکنید من مردهام من شاید آشیانهی پرندگان در باد را فراموش کردهام اما هنوز زندهام...» 🪺🕊🌪👴🏻 احمدرضا احمدی امروز در مجموعه شعرهای بزرگسالش و داستانهایی که برای بچهها و بزرگترها نوشته، زندگی میکنه. خبر خوب اینکه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گزیدهشعری از احمدرضا منتشر کرده که مناسب نوجوونهاست. امیدوارم تهیهش کنی و از قدم زدن در دنیای رازآلود شعرِ احمدرضا احمدی لذت ببری.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصت؟