فناف اگه ایرانی بود! پارت ۱🤡

به این داستان سم فناف خوش اومدید🤡🫵

روزی روزگاری در تهران دو نفر به اسم های هاشم (هنری) و آقا ماشالله (ویلیام) رستورانی به اسم پیتزای کثیف فرید خرسه ساختن، همه چیز خوب بود تا اینکه ممد (مایکل) با رفیق‌هاش رفتن احمدعلی (ایوان یا همون بچه گریون) رو در دهن فرید خرسه گذاشتن، و اینگونه فناف ایرانی ما شروع شد🤡

آقا ماشالله خیلی ناراحت بود و رفت نذری بخوره (از همین الان بگم دیالوگش من همیشه برمیگردم نیست، دیالوگش همیشه بهم نذری میرسه هست) ولی نذری، بادمجون با برنج بود! و این باعث شد آقا ماشالله به راه چپ کشیده بشه! آقا ماشالله اول دختر هاشم رو تبدیل به کتلت کرد! دختر هاشم یک عروسک امنیتی به اسم پرهام لاغر داشت که بعد از آن دختر هاشم اون رو تسخیر کرد؛ بخاطر همین هاشم به مدت ۴۰ سال غیب شد تا نقشه‌ی انتقام بکشه🤡🤡🤡

آقا ماشالله دیگه خیلی به راه چپ کشیده شده بود، برای همین برای کتلت کردن های بیشتر سری ربات هایی به اسم دلقکعلی ها ساخت اونا باران دلقکعلی، بلوبری دلقکعلی، دلقکعلی چکاوک، دلقکعلی فرهاد نسخه دو چشم، و دلقکعلی فریبرز و دوستش بابک و چند نفر دیگه که هستن ولی حوصله ندارم بگم🤡 ولی خب، همون روز اول ربات باران دلقکعلی با بستنی با طمع سیب زمینی دختر آقا ماشالله رو خورد، آقا ماشالله اکنون دیگه تبدیل به ماشالله عفصوردح شده بود🤡

برای همین رفت خودش دست به کار شد و با لباس اوس بهنام (اسپرینگ بانی) رفت و پنج چیز نه... هفت؟ یا شایدم هشت مهم نیست آقا ماشالله هرچی گیرش اومد رو تبدیل به کتلت با طعم آناناس کرد و رفت اونارو داخل چکاوک مرغو، فرهاد تک چشم، بهنام ابی؛ و فریدون فریبرز گذاشت؛ این وسط هم رفت یکی رو گذاشت تو فرید خرسه؛ ولی یچیزی اشتباه پیش رفت... اونم اینه که اونا زنده شدن👺 آقا ماشالله فهمید چه گندی زده و رفت ربات هارو نابود کرد ولی‌.‌.. پایان این پارت؛ پارت بعد یکم بهتر میکنم طنز رو🤡👌