
سادهگرایی یا مینیمالیسم (کمینهگرایی) یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگیهای معمول فلسفی یا شبه فلسفی، بنیان گذاشته است. در ادبیات، مینیمالیسم (مینیمال) یک سبک یا اصل ادبی است که بر پایه فشرده کردن و کوتاه کردن بیش از حد محتوای اثر، بنا شده است. هنرمندان مینیمالیسم در فشردگی و اختصار تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم به کمترین و کوتاهترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کمحرفی از مشخصترین ویژگیهای این آثار است.
داستان مینیمال معمولاً کوتاهترین حالت روایت داستان، و غالباً در پی یک کشف ضربهزننده است؛ این کشف خواننده را با ایجاد شوک غافلگیر میکند. از نام های دیگر این نوع داستانها میتوان به داستان ناگهانی، داستان لحظه، داستان کوتاه کوتاه و داستان طرحوار اشاره کرد. در داستان مینیمال نویسنده باید از درازگویی و کلیگویی بپرهیزد و از بیان جزئیات کماهمیت دوری کند. "ادگار آلنپو" داستان مینیمال را اینگونه تعریف میکند《اگر داستان کوتاه در یک نشست خوانده میشود، داستان مینیمال، باید در یک و در موارد نادری، سه تا پنج دقیقه خوانده شود. اگر داستان کوتاه برشی از زندگی است، داستان مینیمال، برشی ناگهانی و بسیار محدودتر از زندگی است و باید چنان کوتاه باشد که تأثیر احساسیاش قوی بهنظر برسد.》
مرکز دشواری این داستان، یک شخصیت یا یک رخداد است. اگر در داستان کوتاه، حداکثر فقط نگاه شخصیت متحول میشود (و نه کاراکترش)، در داستان مینیمال، همین هم ممکن است پیش نیاید. با اینحال باید دلمشغولیها، نگرانیها و دغدغههای انسان را به نمایش بگذارد. پدیدههایی مانند عشق، سرخوردگی، جنگ، دروغ، جدایی، امید، مرگ و...
در این نوع داستان، تکیهی نویسنده بر پیام معمولاً پنهان و غیر مستقیم و هدف خاصی است که از نوشتن دارد. این پیام و هدف هرچه موجزتر بیان و منتقل گردد، نویسنده موفقتر عمل کرده است. در داستان مینیمال، مجالی برای پردازش شخصیتهای داستانی نیست. حتی معمولاً کوچکترین اطلاعاتی از شخصیت نداریم و نیازی هم به دانستن نداریم. شخصیتها نه عمیق، بلکه خیلی ساده مطرح میشوند. همچون روایت سادهی خود داستان. در مینیمالیسم، تکیهی اصلی بر حادثه و ماجرای داستانی است. یک حادثه و اتفاق لحظهای. این حادثه در یک لحظه رخ میدهد و در یک لحظه پایان میرسد. در ادامه، به ویژگی های داستان های مینیمال خواهیم پرداخت.
1."کمحجمی" اولین و مهمترین ویژگی متمایزکننده داستانهای مینیمالیستی از سایر انواع داستان، حجم کوتاه آنهاست. کوچکی حجم داستانهای مینیمال نه تنها امر کمی نیست، بلکه ناشی از خصوصیاتی است که آن را از رمان یا داستان کوتاه جدا میکند؛ مثل کیفیت طرح داستان و چگونگی بهکارگیری عناصر داستان. به بیان دیگر، کوتاهی ظاهری داستانهای مینیمال، ناشی از کوتاهی تصاویر ارائهشده، کوتاهی زمانی که حادثه در آن اتفاق میافتد، محدودیت تعداد شخصیتها، محدودیت مکان و... هم هست.
2."طرح ساده و بدون پیچیدگی" پیرنگ یا طرح یکی از عناصر مهم داستانهای معاصر بهشمار میرود. ساختمان همهی طرحها از سه بخش آغاز، میانه و پایان تشکیل میشود. هر طرح معمولا با واقعهای شروع میشود. این واقعه در میانه گسترش مییابد و سرانجام در پایان به اوج خود میرسد. یکی از تفاوتهای مهم سه گونهی داستانی (رمان، داستان کوتاه، داستان مینیمال)، میزان پیچیدگی پیرنگ آنهاست. طرح رمان معمولاً پیچیدهتر است و در آن عناصری همچون واقعه، کشمکش، گرهافکنی، تعلیق، نقطه اوج، گرهگشایی و... به شکل جدی وجود دارد که گاه بعضی از آنها بارها تکرار میشوند. در داستان کوتاه نیز این عناصر کموبیش وجود دارند، اما کاربرد آنها به اندازهی رمان فراوان نیست، اما طرح در داستانهای مینیمال بسیار ساده است؛ زیرا اینگونه داستانها آغاز و پایانی نزدیک به هم دارند و در آنها همهی عناصر طرح امکان حضور نمییابند؛ گاهی اول و گاهی آخر داستان حذف میشود، گاه تعلیقی شکل نمیگیرد و یا کشمکشی میان شخصیتها رخ نمیدهد. اگر پیچشی در آنها وجود داشته باشد، معمولاً در پایان داستان دیده میشود. پایان اینگونه داستانها نیز معمولاً بهصورت باز است تا خواننده با توجه به ذهنیت خود در تکمیل آن مشارکت داشته باشد.
3."واقعگرایی" داستانهای مینیمال داستانهایی رئالیستی محسوب میشوند. نویسندگان اینگونه داستانها اغلب میکوشند توجه خوانندگان را به عادیترین و ملموسترین تجربههای زندگی و واقعیاتی که برای آنها عادی شده، جلب کنند و به نگاه خواننده در مسائل حیات انسانی عمق بیشتری ببخشند.
4."محدودیت صحنهپردازی" صحنهپردازی چگونگی بهتصویر کشیدن زمان و مکانی است که عمل داستانی در آن واقع میشود. در داستانهای مینیمال مجال زیادی برای صحنهپردازی وجود ندارد و برشی از زمان و مقعیتی از مکان بهصورت کلّی و گذرا طرح میشود که معمولا از لابهلای گفتوگوی شخصیتها فهمیده میشود. بهعلاوه، زمانی که وقایع چنین داستانهایی در آنها اتفاق میافتد بسیار کوتاه است و مکان وقوع حوادث نیز معمولاً ثابت است و کمتر تغییر مییابد.
5."محدودیت تعداد وقایع و شخصیتها" ساختار داستانهای مینیمالیستی معمولاً بر یک شخصیت یا یک واقعهی خاص بنا نهاده شده است و نویسنده به جای دنبال کردن سیر تحول شخصیت، یک لحظهی خاص از زندگی او را به نمایش میگذارد. به دلیل کوتاهی این داستانها شخصیتهای کمتری در آنها حضور دارند که اغلب تعداد آنها از دو یا سه نفر فراتر نمیرود. شخصیت مخالف نیز معمولا امکان حضور نمییابد (به طور کلی در این داستانها مجال کمتری برای درگیری و کشمکش وجود دارد) تعداد وقایع نیز در آنها اندک است و معمولاً بین دو تا چهار حادثه را در برمیگیرد. در این داستانها بر واقعه اصلی تمرکز میشود که لحظهای درخشان از زندگی شخصیت است و قصهای جذاب و خواندنی دارد. شخصیتها در داستانهای مینیمال اغلب توصیف نمیشوند، بلکه از طریق گفتارها و رفتارهایشان شناخته میشوند.
نکته: داستان مینیمال شاید به معنای داستان کوتاه کوتاه باشد اما به معنای داستان های تک جملهای نیست! متاسفانه بسیاری ها برخلاف تمامی ادعاهایی که میکنند و از مزایای داستان کوتاه کوتاه یا مینیمال سخن به میان میآورند، برای فرار از مسئولیت سنگین و طاقت فرسای نویسندگی به این ژانر ادبی روی آوردهاند تا به گمان خود نویسندگی کرده باشند. متأسفانه خیلی ها راه افراط را پیش گرفتهاند و تک جملههای خود را در قالب داستان کوتاه کوتاه به مخاطبان ارائه میدهند، غافل از اینکه نگارش داستان کوتاه کوتاه برای خود قاعده و اصولی دارد و نمیتوان در هیچ شرایطی یک جمله بسیار کوتاه را داستان مینیمال دانست.
《روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی ها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بینهایت شیفته ی زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ای از آن چشم برنمیداشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه پیرمرد از جا برخاست به سوی دخترک رفت. دسته گل را به او داد و گفت: "متوجه شدم که تو عاشق این گل ها شده ای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال تر خواهد شد." دخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه ی آرامگاه خصوصی آن سوی خیابان رفت و کنار در ورودی نشست.》این یک نمونه داستان مینیمال است به قلم پائولو کوئلیو. همونطور که میبینید داستانی کوتاه و با ساختاری بسیار ساده میباشد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستان مینیمال چیست؟!
این یکی ویژه نشد، به امید ویژه شدن بعدیها.
____
هعی
یه بار قبلش هم ساخته بودمش ولی چون بد موقع منتشر شد پاکش کردم. اون موقع هم ویژه نشد ولی ممد لایکش کرد.
2 مشاهده
2 لایک
شکارچی دوم