قسمت شش
دست کانائو را گرفتم و از بیمارستان خارج شدم و به سمت پارک کنار بیمارستان رفتم ، کانائو دستش را از دستم ول کرد و روی نیم کت نشست با تعجب از کانائو پرسیدم :« چطوری ؟ تورو دیدن ؟! اخه مگر تو روح نیستی؟!» کانائو موهایش را صاف کرد و جواب داد :« ما روح ها توانایی این را داریم که بتونیم خودمون رو نشون بدیم هر زمان که دلمون خواست» سپس ادامه داد :« منم نمیخواستم مادرت نگران بشه. راستی ، تو این همه مدت تو خونت نبودی چرا مادرت و خواهرت سراغی ازت نگرفتن ؟» سرم را پایین گرفتم و جواب دادم:«راستش ... اونا .... خانواده ی واقعیم نیستن من رو از یتیم خونه گرفتن وقتی که بچه بودم پدر و مادرم تصادف کردندو همان جا فوت کردند و اونا بخاطر نگه داری از من به دولت پول میدن »
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
لایک؟ انجام شد💪🏻
کامنت؟ انجام شد💪🏻
فالو؟ انجام شد💪🏻
ادمین زیبا🎈🪄 من یه داستان دارم که براش زحمت کشیدم ولی کسی ندیده💔 حمایت شه؟
----------
پین پلیز¿
فونتایی فانتزیت🥲 میخااممم😅
از سایت symbol برداشتم
واااای مرسییییی❣️❣️
جهت حمایت💜✨
مرسی ☺️
فداتشم😉💜💜
بینظیر بود 👌✨🛐
💜💜
چه پسره زندگی غم انگیز ی داشته ༼;´༎ຶ ༎ຶ༽