اوّلین داستان عضو کلوپ آفتاب
یکی بود یکی نبود.زیر گنبد کبود،در شهر پاریس خانواده ای پولدار به نام خانوادهی مارچ زندگی می کردند.آنها 6 فرزند داشتند 4 دختر و 2 پسر.یک روز خانم مارچ سخت بیمار شد.بیماری او یک بیماری جدید و ناشناخته بود که ترکیبی از سرما خوردگی و تب و آنفولانزا و کرونا و مخملک بود.هر دارویی که به او دادند و هر دکتری که برایش آوردند فایده ای نداشت.تا این که...یک دکتر که در نزدیکی خانه آنها زندگی می کرد،به آقای مارچ گفت=فقط یک چیز او را درمان میکند؛قرص(ادامه در اسلاید بعد👈)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
خوبه،
ناراحت نشیا ولی لطفا داستان رو جذاب تر کن و خلاقیت زیادتری
به خرج بده 🫶
مرسی،نه عزیزم این چه حرفیه خب هم اولین داستانم بود هم میتونی انتقادت رو بگی❤️
عالی❤️
مرسی عزیزم❤️