اینسرنوشت،تکلیفش معلوم نبود...برای پروانهشدن،روحهای گناهکار زیادی در دنیا وجود داشتند،انقدر که نمیشد شمرد ولی سرنوشت،انگشتش را روی کسی گذاشت که نمیشد نفرتش به پروانهها را توصیف کرد...شاید،شاید هم سرنوشت حقداشت؛چون او،برای پروانه بودن به دنیا آمده بود...
لگد محکمی که به دستگاه فروش خودکار کوبیدهشد،همهاجزای داخل دستگاه لرزیدند."دستگاه قراضه!"چکمه زرد،دوباره محکم به دستگاه کوبید،"پولمو خوردی،ولی چیزی نمیدی!"دختر موصورتی،بارانی زردش رو جمع کرد و پاش رو بالا آورد تا دوباره به دستگاه لگد بزنه،ولی با شنیدن صدای تلپ افتادن چیزی توی دستگاه،پوزخند رضایتمندانهای زد؛زانو زد و شیرکاکائوـش رو از توی دستگاه بیرون آورد."هههه،من بردم،عزیزم!"
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلی زیبا بود🌸🌸
سرگرمی شهریوری☆ (بررسی)
اگه بررسی شه یک لطف خیلی خیلی بزرگ بهم
میکنین🌼🌼
مرسی^^
دمتتت گرممم رفییقمممم
عاااالیییییییییی بودیییییییییی✨️✨️🫂🫂🫂🫂🫂
مرسسسسسیییی...از تو که بهتر نیستم داش^^
چرا هستی
نویسندگی من اصلا خوب نیست
فقط میتونم ویراستار تو باشم✨️🥲
خوب بود، ادامه بده✅
به روی چشم،لطف دارید^^
فرصت✅
جانم؟^^
تو تستچی ادمایی که اولین کامنت رو میزارن مینویسن فرست که به انگلیسی یعنی اول✅
آها گرفتم یه لحظه حواسم نبود^^
هی فرصت قرار بود من باااشم😭😭💔
ولی خوشحالم قبل من یکی برای خوندنش اومده بود🛐🥲
🌝
نفس بکش عزیزم،هنوزم فرصت فرصت شدن زیاد داری...