حتیاگر مطمئننباشم چرا او سمندر صدایممیکند کاملا مطمئنمچرا من او را مزاحمصدا میکنم.البته که تا بهحالا این را بهخود او نگفتهام.زبالهام را در سطلزباله میریزم.حالا فقط کاغذهای مچالهام ماندهاند.آنها را نگهمیدارم ولی قبل از ریختن آنها صدایی میترساندم: "عه ! آقایسمندر ؟اون کاغذا چیه؟" وای. . .وای ! مزاحم.مزاحم ! ایندختر پستچی چرا باید وقتهایی که نمیخواهم نزدیکم باشد؟کاغذ هایم را بین شلوار و پالتویم جا میدهم.موهایم مرتب میکنم و به سمتاو میچرخم.چهره "الان.نمیخوام.صحبت.کنم"ـم را به او نشان میدهم و میگویم:
"سلام. . .و به نظرم به شما گفتهبودم که من یه اسم دارم."چهره دختر پستچی کمی شرمنده بهنظر میآید.بعد زمزمهمیکند:"متاسفم. ولی بلد نیستم تلفظشکنم.و وقتی میخوام بگمش بهنظرم شبیه فحشمیاد آقایآرکس. . چی؟"و کمیقبولدارم که درباره این قضیه همه مشکل دارند. زمزمهمیکنم."آرکانساویر.اسمم آرکانساویره؟ولی چرا. . .با اسمفامیلم صدام نمیکنی؟"اینبار چهرهدختر پستچی جوری بهنظر میآید انگار نمیخواهد دلیل را به من میگوید.". . فامیلشما رو بلدم ولی مطمئنباشید اون واقعا شبیهتوهینه." و متاسفانهباز هم قبولدارم.
میگویم:". . .قبول."میگوید:"حالا بگو اون کاغذا چیبود لطفا."ایخدا. . .الآن چهباید به او بگویم؟با دستم پالتویم را لمسمیکنم.کاغذ داخل پالتو صدا میدهد.به او نگاهمیکنم.به کاغذ نگاهمیکنم.بهدستمنگاهمیکنم.میگویم: "نوشته.یهچیزی نوشتم."نگاهم میکند. مشتاق به نظر میآید.پس میگویم: "و اجازه ندارید بخونیدش.گفتم که گفتهباشم."و او هم کمی نگاهممیکند. بعد انگار خوشحالبهنظر میآید؟میگوید: "باشه.ولی میخوام یه چیزی بگم."بعد به سمت من میآید تا جایی که یک دستبار هم فاصلهداریم.به منخیره نگاه میکند. میگوید:"تو داروسازی. . .ولی چرا نویسنده نشدی؟یعنی ببین. . .آقای تلویزیونیمن هم داشت وکیل میشد ولی خواست مجری باشه و شد.مشکل چی بود؟"
به چهرهاش خیره نگاهمیکنم.و بعد با خودم میگویم چهمیشد اگر اصلا برای ریختن زباله نیامدهبودم.و به پایم نگاهمیکنم.و برای برای اولینبار میخواهم یکسمندر باشم.سمندرها تا جایی که گفتهاند مطالب بیهوده نمینویسند. و اگر هم بنویسند سمندرند.به نظر هیچکس اینکه یک سمندر "زیادی نسبت به وضع خوشحال بنویسد"مشکلی ندارد. سمندرها فقط اجازهدارند هر چقدر میخواهند خوشحال باشند. "وای.من؟"با زبانم لبم را لمسمیکنم.این که من به تراپوآی آمدم ربطی به یک بچه ندارد.منظورم ایناست که او هم به تراپوآی آمده پس خودش برای خودش مشکل دارد.موهایم را لمسمیکنم.زمزمه میکنم."هیچی.فقط اون موقع نوجوان بودم و انگار چون بارون دارهمیباره من نباید بیشاز حدی که همهخوشحالن خوشحال باشم. . .یا بقیهرو خوشحال کنم."
منبهاو نگاهمیکنم.او به من نگاهمیکند. ما چیزی نمیگوییم.من نباید متاسفباشم. بعد او دستم را لمس میکند."اگه نامزد نداشتم میخواستم بغلتکنم." آغوش؟ . . .من زیاد هم از این مزاحم بدم نمیآید. اینبچه میخواهد کل این کشتیرا خوشحالکند.قبولدارم که منهم کمی خوشحالم."آها.اینکه بهخاطر اون انجامش ندادی من رو خوشحال میکنه.ولی بچه.چرا سمندر؟"به من نگاهمیکند."چرا؟"با زبانم لبم را لمس میکنم و او میگوید:"همین !یعنی. . . منظور بدی ندارم.وقتی بچهتر بودم میخواستم یه سمندر نگهدارم."
منبهاو نگاهمیکنم.او به من نگاهمیکند. ما چیزی نمیگوییم.من نباید متاسفباشم. بعد او دستم را لمس میکند."اگه نامزد نداشتم میخواستم بغلتکنم." آغوش؟ . . .من زیاد هم از این مزاحم بدم نمیآید. اینبچه میخواهد کل این کشتیرا خوشحالکند.قبولدارم که منهم کمی خوشحالم."آها.اینکه بهخاطر اون انجامش ندادی من رو خوشحال میکنه.ولی بچه.چرا سمندر؟"به من نگاهمیکند."چرا؟"با زبانم لبم را لمس میکنم و او میگوید:"همین !یعنی. . . منظور بدی ندارم.وقتی بچهتر بودم میخواستم یه سمندر نگهدارم.و ببخشید.ببخشید !ولی قیافهتو خیلی شبیهشه."
" . . ؟ "میخواهم بهاو بگویم هیچکس نباید با خانوادهاش اینجور صحبت کند. ولی متاسفانه من حتی اینرا هم بهاو نگفتهام که یکخواهر جوانتر دارم.چه برسد به اینکه من و او یک خانوادهداریم. بهخواهرم نگاهمیکنم. . .حتیاگریکسمندر باشم او را که دارم.و اینکه او همینحالآ هم یک سمندر دارد. . .من حسابی خوشحالم.کاغذ را از لباسم بیرونمیآورم. "وای ! الآن میخوای اجازه. . ؟"دستم را لمس میکنم."باشه.باشه ولی اجازهبده یه چیزی رو بگم."به من نگاهمیکند.میگوید: "بگو.آمادهام."
"قبل از اینکه این را به تو تقدیمکنم باید چیزی به خدمتت عرضکنم.برای تو تقاضایی دارم."برآنم تا بهاو بگویم چه از او میخواهم.نگاهی بر من میکند و میخواهد بداند چهمیگویم."لطفا نوشته قبلیمن را که از روی میزم برداشتی به من پس بده."نگاهم میکند و میگوید:". . .چرا؟آخه خیلی قشنگن من میخوام اون رو نگهدارم !" "متاسفم.ولی برای تقدیم ایننوشته شرطی دارم." ". . .لطفا؟حداقل اجازه بده اون رو بعدا به شما پس بدم."به او نگاه میکنم و با تاسف زمزمه میکنم: "باشه.چیزی چی که میخوای رو انجامبده."
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
متفاوت و عالی بود
مرسی
وای،عالی بود🥹🩷
مرسییی
زیبا و درخشان✨😭
ممنون میشم پست آخر منم لایک کنید.🩰💃
سازنده زیبا پین؟💘🌱
مرسی