
این پارت ۵ از ادامه ی داستانم است.
یک صبح عادی دیگر . در این فکرم که چرا انقدر همه چیز عادیه مگه الان نباید یک عنصری هوایی در اتاقم ظاهر شه . یا با یک جادوگر شرور روبه رو شم ؟ داستان زندگی من هر روز عجیب تر میشود و وقتی به تامارا اینا رو میگم فقط چی میگه ؟ " تو دیگه وارد یک زندگی عادی و شروع خوشی هایت شدی ، آنقدر قدرتمندی که کسی جرئت ندارد باهات بجنگه ." منم میگم باشه ولی مطمئنم پایم را بزارم کالجیوم دوباره همه چیزِ بد میاد سراغم اصلا من با بدی همراهم مگه میشه چیزی سر به سرم نزاره ؟
خلاصه امروز از صبح دارم درسها رو مرور میکنم ولی اصلا حال امتحان و اینجور چیزا رو ندارم . _ تامارا ؟ _ بله کال؟ _تو از آزمون کالجیوم چی میدونی ؟ میدونم که قراره راجب عناصر و اینا بپرسن ، کارهای عملی انجام میدیم و مسائل جادوگری حل میکنیم و اگه نفر اول بشی اولین دستبند کالجیوم سال اول رو بهت میدن و یک سنگ طلایی بهش میزنن با سنگ های قدیمیت . سرم را تکان دادم .با خودم فکر کردم ارزشش رو دارد؟ گفتم : پس بیا تمرین کنیم و با هم تمرین کردیم که یکدفعه لیز خوردم افتادم در آب.
وقتی از آب بیرون آمدم و داشتم پایم را باندپیچی میکردم یکدفعه مارمولک عنصری را دیدم . گفتم : وارن تویی ؟ وارن گفت : خوب شناختی کالم . گفتم : این جا چیکار میکنی ؟ گفت : اتفاقای بدی در راه است . اربابم اینا رو میدونه ولی حاضر نبود بهت بگم . وارن را محکم گرفتم و بهش گفتم : بگو . گفت : بهتره آزمون رو بد ندی . و قهقهه زنان از دستم فرار کرد . شب در تختم به حرف چند کلمه ای وارن فکر کردم و منظورش را نمی فهمیدم : باید آزمون را بد میدادم یا عالی ؟
تصمیم گرفتم که درس ها را نخوانم تا ببینم خود به خود چه میشود و چشمانم را بستم و وارد خیالاتم شدم . ___________________________________ امروز روز آزمون هست . لباس هایم را پوشیدم ، میری را برداشتم و با هوک خداحافظی کردم و در حیاط منتظر خوانواده رجبی شدم . تامارا که شبیه به اولین روزی که دیدمش شده بود، گفت: حاضری . گفتم : نمیدونم تامارا با نگاهی سرزنش کننده گفت : کال ؟ _ خیلی خب حاضرم . و لبخندی بر روی لبش نقش بست و به سرعت سوار ماشین شدیم و راهی کالجیوم شدیم .
ببخشید آیت پارت کوتاه بود و ببخشید دیر میزارم . من تا امروز پایگاه تابستانی داشتم و باید برای آزمون جامع میخوندم . حالا دیگه پارت ها رو تند تند میزارم . راستی .. [ ادامه در پارت بعدی ] ^^
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گفتییی زود به زود میذاریییی کهههه ـ
😅
آخه مسدونی حمایتا کم شده بعد دیگه کشی زیاد دنبال نمیکنه نمیدونم چرا😔
آخی عزیزم...
نترس خودم پدرشونو... اهم اهم شوخی کردم کاری باهاشون ندارمااا😁😁
غ*لط کردنن
کالجیوم ۵ (پارت ۵) به لیست دوستام که تو لیست جا نشدن افزوده شد.
توسط لی لی
____________________________
مرسی قشنگم🤍
خواهش عشقم:)
منم گذاشتمش نمیدونم همین بود یا نه؟
❤❤❤
وای عالیییییییی
مرسی ❤️
مرسی واسه حمایت هاتتت🥹🩷🤍
خواهش میکنم ❤️
عالی بود
ممنونم ❤️