دفتر خاطراتِ نوئل میلر در قرن نوزدهم:
امروز بازم صدای شلیک سربازا به گوشم میرسید، دیگه برام عادی شده بود، مثل لالایی هر صبح که هشت سال پیش مادرم برام هر شب میخوند تا خوابم ببره، مامانم از سر قحطی مرد. برای همه و حتی خودم سوال بود من هم گشنگی میکشیدم، چرا نمردم، کاش من جای مامانم میمردم، وقتی اومدم بالای سرش دیدم تو برف ها افتاده و پوستش همرنگ دستام شده بود،
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
120 لایک
اولین کامنت
بک میدم
پین؟
جوری که قشنگ بود🥲
خیلی قشنگ بووود 😭🎀
خیلی قشنگ بود :)))
چه گشنگگگ
دانلود آقای سباستین>>>
وای😭
آمیانه بود 😃بهتر بود کمی ادبی باشه اون موقع. دوست داشتنی تر میشد 😍به دلم نشست این پست /تست👍 خوششم اومد 😁 عالی بود کیوتم 🤭 موفق باشی 🌸
عامیانه؟
آمیانه👍
اوه آره اون درسته
مثل همیشه زیبا بود🐧🤍
زیبا و فرحبخش
وای عالی بود
جالب بود ، ژانر نوشتنشت همون ژانر موردعلاقمه >
ممنونم>